چنین ز شرم که گردید سرنگون جامم
که از نگین چو نم از جبهه میچکد نامم
سرشک پرده در حسرت تبسم کیست
برون چو پسته فتادهست مغز بادامم
به خامشی چه ستم داشت لعل شیرینش
که تلخ کرد چو گوش انتظار دشنامم
غبار گشتم و خجلت نفس شمار بقاست
چهگل کنم که ز گردن ادا شود وامم
دمی ز خویش برآیم که چون غبار سحر
شکست رنگ کند نردبانی بامم
چو شمع صبح بهارم چه کار میآید
بسست سایهٔگل بر سر افکند شامم
حیا ز انجم و افلاک پر عرق پیماست
عبث قدح کش گلجامهای حمامم
شرار کاغذ و آسودگی چه امکان است
غبار صید به غربال میدهد دامم
هزار نامه گشودم ز ناله لیک چه سود
کسی ندیدکه من قاصد چه پیغامم
به رنگ شمع گلم بر سر است و می در جام
اگر خیال نسوزد به داغ انجامم
تلاش کعبهٔ تحقیق ترک اقبالست
به تار سبحه نبافی ردای احرامم
ز خاک راه تحیر کجا روم بیدل
که پایمال فنا چون نفس به هرگامم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از احساس شرم و ناتوانی شاعر است. او از افتادن جامش به خاطر شرم سخن میگوید و احساس میکند که نامش همچون نمک از جبههاش میچکد. شاعر در حسرت تبسم دیگران به سرشک پردهای غمگین اشاره میکند و درباره تلخی انتظار و دشنامهایی که به خاطر خاموشی شیرینش میشنود، مینالد. او همچنین درباره احساس خجالت و غبار آلودگیاش از زندگی، و ناامیدی از برطرف شدن این حالات سخن میگوید.
شاعر به وضوح از درد و غم خود میگوید و به تلاشهای بینتیجهاش برای برقراری ارتباط و بیان پیغامهایش اشاره میکند. در نهایت، او به فنا و عدم وجود خویش در این دنیا عمیقاً فکر میکند و در حیرت از راه پر از اشتباهات و تیرهای که در پی آن رفته است، قرار دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و خجالت، جام من به زمین افتاد، زیرا نام من مانند قطرات باران از جبهه مروارید میچکد.
هوش مصنوعی: چشمهایش پر از اشک است و در حسرت یک لبخند به سر میبرد. او مانند پستهای است که مغز بادام درونش افتاده و خاک میشود.
هوش مصنوعی: در سکوتش چه سختی وجود دارد که جواهر شیرین او را تلخ کرده است، چون منتظرم تا دشنامم دهد.
هوش مصنوعی: باختن غبار و در عذابهای نفس گم شدهام، به این فکر میکنم که چگونه میتوانم این دین و بدهی را از گردن خود بردارم.
هوش مصنوعی: لحظاتی از خود فاصله میگیرم، مانند اینکه در صبح زود که مه غلیظ را شکسته و رنگ را تغییر میدهد، به آرامی به بام میروم.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی در صبح بهار هستم، چه فایدهای دارد که سایهٔ گل بر سرم بیافتد در شب؟
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به خجالت و حیا که از ستارهها و آسمانها ناشی میشود. گویا نوشیدن شراب در چنین وضعیتی بیفایده است و در واقع بادهنوشی در این شرایط، به مانند پیمودن راهی بیهدف و بیفایده به نظر میآید. شاعر از وضعیت خاصی که در آن است، سخن میگوید و به نوعی بیاعتنایی به قواعد و محدودیتها را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: سوز و آتش کاغذ و آرامش چطور ممکن است؟ گرد و غبار شکار را در توری میریزم و دامنم را پر میکنم.
هوش مصنوعی: هزار بار به وسیله نالههایم نامه نوشتم، اما فایدهای نداشت، زیرا هیچکس ندید که من به عنوان پیامآور چه پیامی دارم.
هوش مصنوعی: گل من به رنگ شمع است و در جام، شراب وجود دارد. اگر خیال من نسوزد، به خاطر غم و درد سرنوشتم.
هوش مصنوعی: تلاش برای شناخت حقیقت بینتیجه است، زیرا با انجام ندادن اعمال صحیح و باطنسنجی، نتوانستهام به مقام والای معنوی دست یابم.
هوش مصنوعی: از خاکی که در آن متحیر و گیج هستم، نمیدانم کجا بروم. بیدل، زیرا که در هر قدمم، پاهایم در گرداب فنا و نابودی فشرده شدهاند، مثل نفس که در هر قدم با من همراه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز کلک مرحمت دوست تیره ایامم
طفیل احمد و محمود می برد نامم
اگر سحاب کرم سنگ خاص من سازد
بسی به است ز باران رحمت عامم
اگر ز گوشه خاطر نرانده است مرا
[...]
چنان ز عشق تو بدنام خلق ایامم
که کس ز ننگ بر کس نمی برد نامم
عجب ز شربت وصل تو گر شود شیرین
ز زهر هجر تو این سان که تلخ شد کامم
مجوی از دلم آرام دیگر ای همدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.