گنجور

 
بیدل دهلوی

زخمی به دل از دست نگارین تو دارم

یارب‌که شود برگ حنا سنگ مزارم

آیینه جز اندیشهٔ دیدار چه دارد

گر من به خیال تو نباشم به چه‌کارم

هر چند به راه طلب افتاده‌ام از پا

ننشسته‌ چو نقش قدم آبله دارم

آغوش هوس تفرقهٔ وضع حضور است

چون غنچه اگر جمع شودگل به‌کنارم

داده‌ست به باد تپشم حسرت دیدار

آیینه چکدگر بفشارند غبارم

چون نخل سر و برگ غرورم چه خیالست

هرچند روم سر به هوا ریشه سوارم

رنگ پر طاووس ندارد غم پرواز

درکارگه آینه خفته‌ست بهارم

در چشم کسان می‌کنم از دور سیاهی

خورشیدم و آیینهٔ تحقیق ندارم

زان پیش که آید به جنون ساغر هستی

مینا به دل سنگ شکسته‌ست خمارم

در وصل ز محرومی دیدار مپرسید

آیینه نفهمیدکه من با که دچارم

چون رشتهٔ تسبیح‌ خورم غوطه به صد جیب

تا سر به هوایی‌که ندارم به در آرم

کس قطره‌کند تحفهٔ دریا چه جنون است

دل پیشکشت‌ گر همه عذر است نیارم

شاید به نگاهی‌کندم شاد و بخواند

مکتوب امیدم برسانید به یارم

افسردگی‌گل نکشد آفت چیدن

بیدل چقدر گردش رنگست حصارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۱۴۳ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
منوچهری

از مجلستان هرگز بیرون نگذارم

وز جان و دل ودیده گرامیتر دارم

بر فرق شما آب گل سوری بارم

با جام چو آبی به هم اندر بگسارم

غزالی

گفتم بشمارم سر یک حلقه زلفش

تابو که به تفصیل سر جمله بر آرم

خندید به من بر سر زلفینک مشگین

یک پیچ بپیچید و غلط کرد شمارم

عراقی

بر من نظری کن، که منت عاشق زارم

دلدار و دلارام به غیر از تو ندارم

تا خار غم عشق تو در پای دلم شد

بی‌روی تو گلهای چمن خار شمارم

نی طاقت آن تا ز غمت صبر توان کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی

دریاب که من طاقت هجر تو ندارم

بشتاب که افتاد به جان بهر تو کارم

از من تو کران کردی و خون ماند به چشمم

گوهر ز برم رفته و دریا به کنارم

هر روز دم سرد، مگر باد خزانم

[...]

سلمان ساوجی

بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم

ور جنت فردوس بود، دوست ندارم

از دست رقیبان نروم، ور برود سر

من خاک در دوست به دشمن نگذارم

پرورده به خون جگرش بودم و چون اشک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه