محو دلم مپرس ز تحقیق عنصرم
آیینه خنده است دماغ تحیرم
آن نالهام که با همه پرواز نارسا
تا دل توان رسید ز نقب تاثرم
پستی درین محیط گهر کرد قطره را
کسب فروتنی است عروج تفاخرم
دانش ز پیکرم عرق انفعال ریخت
گل کرد از گداز خجالت تحیرم
زینگلشنم چه برگ نشاط و چه ساز عیش
خون میشود چو گل دم آبی که میخورم
جرات به ناتوانی من ناز میکند
رنگی شکستهام چقدرها بهادرم
گرد هزار جاده به منزل شکسته است
چون موج گوهر آبله پای تحیرم
شمع خموشم از سر زانوی من مپرس
آیینه زنگ بست به جیب تفکرم
درد دلم، گداز غمم، داغ حیرتم
فریاد از خیالم و آه از تصورم
نقدی دگر نمیشمرد کیسهٔ حباب
بیدل من از تهی شدن خویشتن پرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به عمق احساسات و تفکرات او اشاره دارد. شاعر در آن از درونیترین احساساتش سخن میگوید؛ از درد و حیرت ناشی از زندگی و ناکامیها، و همچنین از زیبایی و نازکیهای لحظات خاص. او عمیقاً به مساله فخر و تواضع پرداخته و نشان میدهد که چگونه در جامعهای پر از تکبر، فروتنی به او عروج میدهد.
شاعر به ناتوانی و ویرانی درونیاش نیز اشاره میکند و از نقاط ضعف و ناامیدیاش سخن میگوید. او به تصویرسازی از احساساتی چون غم، سردرگمی و خجالت میپردازد و در پایان، سخن از تهی بودن خود و تلاش برای پیدا کردن حقیقت در این سردرگمیها دارد.
در مجموع، این شعر بیانگر تضاد میان زیبایی و درد، تواضع و تکبر، حقیقت و خیال است و نشان میدهد که چگونه این احساسات میتوانند به یکدیگر متصل شوند.
هوش مصنوعی: دل من را نپرس که چه چیزی مرا مشغول کرده است؛ من مانند آیینهای هستم که در آن فقط خنده و تعجب را میبینی.
هوش مصنوعی: من با صدای نالهام، که به سختی و به دور از پرواز حالم از دل به عمق تأثیرم میرسد، احساساتی را بیان میکنم که عمیق و دردآور هستند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، قطرهای از حقیقت به خضوع و فروتنی نیاز دارد و عروج و بلندپروازی در تکبر و خودبزرگبینی نهفته است.
هوش مصنوعی: از وجود من، دانشی به دست آمده که مرا با شرم و درماندگی گدازه میکند و به نوعی باعث میشود احساس خجالت کنم.
هوش مصنوعی: از این باغ چه برگهای شادابی و چه نغمههای خوشی وجود دارد! اما وقتی خون من به رنگ گل دم آبی درمیآید، همه چیز به حالت رنج و درد تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: شجاعت به ضعف من مینازد، در حالی که من چقدر بینظیر و قویام، حتی با وجود اینکه ظاهری آسیبدیده و شکسته دارم.
هوش مصنوعی: من راههای زیادی را پیمودهام اما به مقصد نرسیدهام، مثل موجی که در دریا نمایان میشود اما همچنان در سرگردانی و حیرت باقی ماندهام.
هوش مصنوعی: من خاموشیام را از من نپرس، چون شمعی که در سایهام نشستهاست. آیینهام هم از غبار فکر و اندیشهام پوشیده شدهاست.
هوش مصنوعی: دردی که در دل دارم و غمهایی که مرا آزار میدهند، سرشار از حیرت و شگفتیام. از خیالاتی که در سر دارم فریاد میزنم و از تصوراتم آه میکشم.
هوش مصنوعی: کیسهی حبابی من دیگر ارزشی ندارد، زیرا من از خالی شدن خود پر هستم و دیگر به چیزی جز وجود خویش اهمیت نمیدهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم
آن خر سری که شعر سراید بلحن خر
پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم
یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست
[...]
تا آمد از عدم به وجود اصل پیکرم
جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم
خون شد دلم در آرزوی آنکه یک نفس
بیخار غم ز گلشن شادی گلی برم
پیموده گشت عمر به پیمانهٔ نفس
[...]
ای طالع نگون ز تو تا کی قفا خورم
وی چرخ واژگون ز تو تا کی جفا برم
روزی بخشم بشکنم این مهر مهر تو
وین پرده کبود تو بر یکدگر درم
از دور تو چه باک که من قطب ثابتم
[...]
هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم
ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
اندر بها ز گوهر عالم فزون بود
هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب
[...]
داند جهان که قره عین پیمبرم
شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم
چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم
دری پر از عجایب دریا شود به حکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.