همچو آیینه تحیر سفرم
صاحب خانهام و در به درم
از بهار و چمنم هیچ مپرس
به خیال تو که من بیخبرم
یاد چشم تو جنونها دارد
هرکجایم به جهان دگرم
شعلهام تا نشود خاکستر
آرمیدن نکشد زیر پرم
زبن جنونزار هوس آبله وار
چشم پوشیدهام و میگذرم
این چمن عبرت گلچینی داشت
چید دامن ز تبسم سحرم
احتیاجم در اظهار نزد
خشکی لب نپسندید ترم
فقرم از ننگ هوسها دور است
بیضه نشکستکلاهی به سرم
شور بیکاریام آفاق گرفت
بهله زد دست تهی بر کمرم
دل ز تشویش جسد میبالد
صدف آبله دارد گهرم
جنس آتشکده بیداغی نیست
مفت آهیکه ندارد جگرم
ره نبردم به در از کوچهٔ دل
تک و پوی نفس شیشهگرم
انفعال آینهپرداز من است
عرقی میکنم و مینگرم
من نه زان گمشدگانم بیدل
که رسد باد به گرد اثرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس حیرت و سردرگمی خود در زندگی اشاره میکند. او خود را مانند آیینهای میداند که در آن تنها جنون و بیخبری از زیباییهای بهار و چمن مشهود است. یاد عشق و چشم معشوقش به او شور و هیجان میبخشد، اما او در طلب آرامش است و میخواهد از آتش اشتیاقش نسوزد. شاعر در برابر هوسها و نیازهای خود دچار ضعف و فقر است و احساس میکند که غم و بیکاری او را احاطه کرده است.
او در دل خود تنش و تشویش را دارد و به دنبال راهی برای فرار از این وضعیت است، اما نمیتواند. در نهایت، او خود را از گمشدگانی نمیداند که اثری از خود بر جای گذاشتهاند، بلکه به دنبال ساختن خود و شناختن حقیقت وجودیاش است.
هوش مصنوعی: مانند آینه در حالتی از حیرت و سردرگمی هستم، صاحبخانهام که به او تعلق دارم، اما همچنان در گوشه و کنار و به درستی راه میروم.
هوش مصنوعی: از زیباییهای بهار و چمن نپرس، چون من در خیال تو غرق شدهام و از آنچه در اطرافم میگذرد بیخبرم.
هوش مصنوعی: چشمهای تو در دلم دیوانگیها به راه انداخته و هر جا که بروم، حس میکنم در جهانی دیگرم.
هوش مصنوعی: من همچنان شعلهور هستم و تا زمانی که خاکستر نشوم، نمیتوانم به آرامش برسم و زیر بال و پر من کسی قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: از شدت دیوانگی و شوق، به چیزهایی فکر نمیکنم و به سادگی از کنارشان میگذرم.
هوش مصنوعی: این چمن میتواند دلیلی برای عبرت گرفتن باشد؛ چرا که در آن، گلی از تبسم صبحگاهی چیده شده است.
هوش مصنوعی: من تمایل ندارم که نیازم را در مقابل افرادی که سرد و بیاحساس هستند، نشان دهم.
هوش مصنوعی: فقر من به خاطر ننگ و آرزوهای نفسانی از من دور است، زیرا کلاهی بر سر دارم که نشاندهنده وضعیت من است.
هوش مصنوعی: حالت بیکاریام به حدی رسید که همه جا را در بر گرفت، به طوری که دست خالیام را به کمرم زدم.
هوش مصنوعی: دل از نگرانی و اضطراب مانند صدفی که در آن مروارید وجود دارد، با ارزش و گرانبهاست.
هوش مصنوعی: آتشکدهای که ساخته شده از مواد بیارزش نیست و من هم به سادگی نمیتوانم احساسم را بیان کنم، چون جانم پر از درد است.
هوش مصنوعی: در راه عشق موفق نشدم از کوچهٔ دل خارج شوم و تنها در حال و هوای نفس گرم شیشهگر هستم.
هوش مصنوعی: من در حال تماشای خودم هستم و از تلاش برای دیدن و گفتن چیزها خسته شدهام.
هوش مصنوعی: من از آن کسانی نیستم که خود را گم کردهاند و اثرشان به راحتی به باد میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه ترا رای که در من نگری
نه مرا زهره که در تو نگرم
خود بیکباره بکش تا برهیم
من زدست تو تو از درد سرم
خبرت هست که خون شد جگرم
وز می عشق تو چون بی خبرم
زآرزوی سر زلف تو مدام
چون سر زلف تو زیر و زبرم
نتوان گفت به صد سال آن غم
[...]
وه که امروز بحال دگرم
تو چه دانی که نداری خبرم
از همه خرمئی دور از تو
تا ز تو دور ترم، دور ترم
نه تو را، رای که بر من نگری
[...]
ای ز خاک در تو تاج سرم
خود همینست بعالم هنرم
نم کلک تو و خاک در تست
حاصل خشک و تر بحر و برم
عقدها گوهر ازو بربایم
[...]
تا کی از دست تو خونابه خورم؟
رحمتی، کز غم خون شد جگرم
لحظه لحظه بترم، دور از تو
دم به دم از غم تو زارترم
نه همانا که درین واقعه من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.