بیاکه جام مروت دهیم حوصله را
به سایهٔ کف پا پروریم آبله را
به وادیی که تعلق دلیل کوششهاست
ز بار دل به زمین خفتهگیر قافله را
ز صاحب امل آزادگی چه مکان است
درین بساطگرانخیزی است حامله را
ز انقلاب حوادث بزرگی ایمن نیست
به طبعکوه اثر افزونتر است زلزله را
محبت از من و تو رنگ امیتازگداخت
تری و آب سزاوار نیست فاصله را
بهکج ادایی حسن تغافلت نازم
که یاد اوگلهٔ ناز میکندگله را
چوصبح یک دونفس مغتنم شمربیدل
مکن دلیل اقامت چو زاهدان چله را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف محبت و حوصله پرداخته و به چالشهای زندگی اشاره میکند. شاعر به زیبایی روابط انسانی و تأثیر آنها بر یکدیگر را بررسی میکند و نشان میدهد که عشق و محبت میتواند فاصلهها را از بین ببرد. همچنین، به ناپایداری زندگی و تأثیر حوادث بر آدمها اشاره میکند و در نهایت، بر اهمیت مدت زمان و لحظات غنیمت شمرده شده تأکید میورزد. به طور کلی، شعر حس عمیق وابستگی و تلاش برای درک و حفظ محبت را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: بیایید با سخاوت و مهربانی به دیگران رفتار کنیم و در کنار هم، به آرامش روحی دست یابیم و مشکلات و دردهایمان را به فراموشی بسپاریم.
هوش مصنوعی: در منطقهای که علت تلاشها و کوششها مشخص است، بار دل را بر زمین نگذار و قافله را در حرکت نگهدار.
هوش مصنوعی: در این دنیا، آزادی و بزرگی مقام خاصی برای صاحبان ایمان و روحیه آزاد وجود ندارد. این دنیا پر از چالشها و مشکلات است و تنها آنهایی که در برابر سختیها ایستادگی میکنند، میتوانند به کامیابی دست یابند.
هوش مصنوعی: هیچکس از تغییرات و حوادث بزرگ در امان نیست، زیرا تاثیر این حوادث در طبیعت، نظیر اثر زلزله بر کوه، بیشتر و عمیقتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: محبت ما چنان است که هیچ فاصلهای بین ما معنی ندارد و این عشق، فراتر از هر تفاوتی است که ممکن است وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: من به زیبایی و ناز خاصی که در بیتوجهی یارانهاش وجود دارد، افتخار میکنم، زیرا یاد او همچون گل نازپرور شده و به زیبایی میبالد.
هوش مصنوعی: صبح که دو نفر را در کنار هم میبینی، لحظه را با ارزش بدان و از بیدل بودن نپرهیز. دلیل ماندن را مثل زاهدانی که چلهنشینی میکنند، درک کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو سوخت خال تو دل، عاشقان، یکدله را
به باغ لاله دگر خورد داغ باطله را
ز کاروان جنون دل گرفت و داد به زلف
شریک دزد ببین و رفیق قافله را
دلم به زلف تو، بر ابروی تو سجده کند
[...]
ببند ای دل غافل بخود ره گله را
زیان بس است ز مردم ببر معامله را
فراخنای جهان بر وجود من تنگ است
تو نیز تنگتر از این مخواه حوصله را
دل تو ز آهن و من ره بدان از آن جویم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.