گنجور

 
بیدل دهلوی

جوهر تمکین مرد از لاف برهم می‌شود

ما و من چون بیش‌ می‌گردد حیا کم می‌شود

نیست آسان ربط قیل و قال ناموزون خلق

سکته می‌خواند نفس تا لب فراهم می‌شود

رفت ایامی‌ که تقلید انفعال خلق بود

صورت‌ سنگ این‌زمان عیسی‌ و مریم می‌شود

ریشه‌ها دارد جنون تخم نیرنگ خیال

می‌کشد گندم‌ سر از فردوس و آدم می‌شود

دستگاه‌ عشرت و اندوه این‌ محفل دل‌ است

شمع هنگام خموشی نخل ماتم می‌شود

حرف بسیار است اما هیچکس آگاه نیست

چون‌ دو دل با یکدگر جوشد دو عالم می‌شود

جهد می‌باید،‌ فسردن یک‌ قلم‌ بی‌جوهری‌ست

تیغ چون ابرو ز بیکاری تبردم می‌شود

ای فقیر از کفهٔ تمکین منعم شرم دار

گر به تعظیم تو برخیزد ز جا کم می‌شود

کاروان سبحه‌ام اندوه واماندن کراست

هرکه پس مانَد دم دیگر مقدم می‌شود

برنگرداند فنا اخلاق صافی‌طینتان

پنبه بعد از سوختن‌ها نیز مرهم می‌شود

بار شرم جرأت دیدار سنگین بوده است

چشم برمی‌دارم و دوش مژه خم می‌شود

وصل خوبان مغتنم گیرید کز اجزای صبح

در بر گل ‌گریه دارد هرچه شبنم می‌شود

بگذرید از حق‌ که بر خوان مکافات عمل

دعوی‌ باطل قسم‌ گر می‌خورد سم می‌شود

با خموشی ساز کن بیدل که در اهل زمان

گر همه مدح است تا بر لب رسد نم می‌شود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کلیم

زخم‌های شانه از زلفت فراهم می‌شود

بخت اگر یاری نماید مشک مرهم می‌شود

عیش اگر هم رو دهد بی‌تلخی اندوه نیست

همچو نوروزی که واقع در محرم می‌شود

قتل ما هرگاه باشد می‌توان، تعجیل چیست

[...]

صائب تبریزی

گلشن حسن از بهار عشق خرم می‌شود

اشک بلبل رنگ چون گرداند شبنم می‌شود

پیش پا دیدن بلا گردان سنگ تفرقه است

ایمن است از سنگ طفلان شاخ چون خم می‌شود

دشمن خود را به کام خویش دیدن مشکل است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

سنبل از تاب خم موی تو، درهم می‌شود

غنچه از شرم گل روی تو، شبنم می‌شود

گشت داغم دلنشین‌تر، در هوای نو بهار

ز آنکه بهتر مهر گیرد، صفحه، چون نم می‌شود

لطف می‌گردد به ما، تا می‌رسد بیداد تو

[...]

جویای تبریزی

‏ آتش آهم ز بس گلزار بی نم می شود

برگ گل سنگ ته دندان شبنم می شود

هر کرا در عین اقبال است چشمی بر زمین

چون مه و خورشید چشم اهل عالم می شود

در ریاض بندگی رعناتر از شاخ گلی است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه