گنجور

 
بیدل دهلوی

یاد شوقی‌ کز جفاهایت دل ما شاد بود

در شکست این شیشه را جوش مبارک‌باد بود

آبیار مزرع دردم مپرس از حسرتم

هرکجا آهی دمید اشک منش همزاد بود

زندگی را مغتنم می‌داشتم غافل از این

کز نفس تیغ دو دم در دست این جلاد بود

وانکرد آیینه گردیدن گره از کار من

بند حیرت سخت‌تر از بیضهٔ فولاد بود

عمر پروازم چو بوی گل به افسردن گذشت

این قفس آیینه‌دار خاطر صیاد بود

مفت ما کز سعی ناکامی به استغنا زدیم

ورنه دل مستسقی و عالم سراب‌آباد بود

بلبل ما از فسردن ناز گلها می‌کشد

گر پری می‌زد چو رنگ از خویش هم آزاد بود

از شکست ساغر هوشم سلامت می‌چکد

بیخودی در صنعت راحت عجب استاد بود

شب‌که در بزمت‌ صلای سوختن می‌داد عشق

نغمهٔ ساز سپندم هرچه باداباد بود

روزگاری شد که در تعبیر هیچ افتاده‌ایم

چشم ما تا داشت خوابی عالمی آباد بود

عالم نسیان تماشاخانهٔ یکتایی است

عکس بود آن جلوه تا آیینه‌ام در یاد بود

صد نگارستان چین با بیخودی طی کرده‌ام

لغزش پا هم به راهت خامهٔ بهزاد بود

سرمه اکنون نسخهٔ خاموشی از من می‌برد

یاد ایامی که مو هم بر تنم فریاد بود

پیری‌ام جز ساغر تکلیف جان کندن نداد

قامت خم‌ گشته بیدل تیشهٔ فرهاد بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جمال‌الدین عبدالرزاق

بی شکوهت اصفهان پربیم و پر فریاد بود

همچو بی ملاح مان کشتی بروز باد بود

خاقانی

رشتهٔ کژ داشتی در سر مگر خاقانیا

گر زمانه پای بندت ساخت ویحک داد بود

از سرت بیرون کشید آن رشته در پایت ببست

چون فرو دیدی نه رشته کهن و پولاد بود

امامی هروی

آنکه ارکان ممالک را سپهر داد بود

..... کوه حلمش باد بود

..... پیش لشکر یأجوج ظلم

حکم او سد سدید عدل را بنیاد بود

ملک دین و دولت از تأثیر کلک ورای او

[...]

ناصر بخارایی

یاد باد کز ما یار ما را یاد بود

شاد بودیم از غم عشق و بدان دل‌شاد بود

بیت معمور دلم شد از فراق او خراب

ورنه از گنج و صالش این خراب‌آباد بود

چشم بادامش که با دام است و مست و شیرگیر

[...]

فصیحی هروی

یاد آن شبها که بزم عیش ما آباد بود

شمع ما از بینوایی شرمسار باد بود

از لب زخم شهیدان جوش می‌زد شکر دوست

لیک در گوش حریفان ناله و فریاد بود

حسن طاعت بین که در محشر شهیدان ترا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه