یاد آن شبها که بزم عیش ما آباد بود
شمع ما از بینوایی شرمسار باد بود
از لب زخم شهیدان جوش میزد شکر دوست
لیک در گوش حریفان ناله و فریاد بود
حسن طاعت بین که در محشر شهیدان ترا
نامه اعمال پر حرف مبارک باد بود
بیمروت نیست حسن ار دوست باشد بیوفا
روی شیرین در دل خسرو سوی فرهاد بود
لذت شهد شهادت بر فصیحی شد حرام
بس که مسکین شرمسار خنجر جلاد بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به یاد شبهای شاد و بزمهای خوش و به یاد خسارتها و دردهایی که بر دل عاشقان و شهیدان نشسته، اشاره دارد. شاعر از احساس شرمساری ناشی از فقر و تنگدستی میگوید و به تضاد بین شیرینی دوستی و درد و رنج اشاره میکند. همچنین به بیوفایی در دوستیها و عواقب آن میپردازد، و در نهایت به تلخی و شرمساری ناشی از خشونت و تجاوز اشاره دارد که لذتهای زندگی را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: به یاد شبهایی میافتم که جشنی پر از شادی و خوشی داشتیم و در آن شبها، شمع ما به خاطر فقر و نداریمان شرمنده و سرافکنده بود.
هوش مصنوعی: از لبهای زخمی شهیدان، شیرینی و محبت دوست به گوش میرسید، اما در عوض، در گوش حریفان تنها ناله و فریاد شنیده میشد.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، وقتی شهیدان حاضر میشوند، حسن طاعت تو باعث میشود که نامه عمل تو پر از خوبیها و موفقیتها باشد.
هوش مصنوعی: حسن اگرچه بیوفا و بیمروت است، اما علاقهاش به فرهاد، مانند دلی شیرین به سوی خسرو است. این نشان میدهد که عشق و دوست داشتن، حتی در شرایط سخت و دشوار، همچنان وجود دارد.
هوش مصنوعی: لذت و شیرینی شهید شدن به قدری ناچیز و نامناسب به نظر میآید که مسکین و بیچاره از خنجر قاتل خجالت میکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی شکوهت اصفهان پربیم و پر فریاد بود
همچو بی ملاح مان کشتی بروز باد بود
رشتهٔ کژ داشتی در سر مگر خاقانیا
گر زمانه پای بندت ساخت ویحک داد بود
از سرت بیرون کشید آن رشته در پایت ببست
چون فرو دیدی نه رشته کهن و پولاد بود
آنکه ارکان ممالک را سپهر داد بود
..... کوه حلمش باد بود
..... پیش لشکر یأجوج ظلم
حکم او سد سدید عدل را بنیاد بود
ملک دین و دولت از تأثیر کلک ورای او
[...]
یاد باد کز ما یار ما را یاد بود
شاد بودیم از غم عشق و بدان دلشاد بود
بیت معمور دلم شد از فراق او خراب
ورنه از گنج و صالش این خرابآباد بود
چشم بادامش که با دام است و مست و شیرگیر
[...]
آسمان تا بود، با ما بر سر بیداد بود
روی ما دایم طرف با سیلی استاد بود
آستین چندان که افشاندیم دست از ما نداشت
در دل ما ریشه غم جوهر فولاد بود
سرو چون شمشیر زهرآلود می آمد به چشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.