گنجور

 
بیدل دهلوی

حیف است‌کشد سعی دگر باده‌کشان را

یاران به خط جام ببندید میان را

ما صافدلان سرشکن طبع درشتیم

بر سنگ ترحم نبود شیشه‌گران را

حسرت همه دم صید خم قامت پیری‌ست

گل در بر خمیازه بود شاخ‌کمان را

غفلت ز سرم باز نگردید چوگوهر

با دیده گره ساخته‌ام خواب گران را

عالم همه یار است تو محجوب خیالی

بند از مژه بردار یقین سازگمان را

آسوده روان جاده تشویش ندارند

منزل طلبی ترک مکن ضبط عنان را

ما و سحر از یک جگر چاک دمیدیم

آهی نکشیدیم‌که نگرفت جهان را

دیدار پرستیم مپرس از رم و آرام

پرواز نگاه است تحیر قفسان را

دل جمع‌کن ازکشمکش دهر برون آ

کاین بحر در آغوش گهر ریخت کران را

گردون همه پرواز و زمین جمله غبار است

منزل بنمایید اقامت‌طلبان را

سرمایه چو صبح از دو نفس بیش ندارید

بیهوده براین جنس مچینید دکان را

بیدل ز نفسها روش عمر عیان است

نقش قدم از موج بود آب روان را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۳۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصرخسرو

خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را

از گفتن ناخوب نگه‌دار زبان را

گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز

تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را

گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟

[...]

منوچهری

ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را

ایزد به تو داده‌ست زمین را و زمان را

بردار تو از روی زمین قیصر و خان را

یک شاه بسنده بود این مایه جهان را

مسعود سعد سلمان

آسان گذران کار جهان گذران را

زیرا که جهان خواند خردمند جهان را

پیراسته می دار به هر نیکی تن را

آراسته می خواه به هر پاکی جان را

میدان طمع جمله فرازست و نشیب است

[...]

ابوالفرج رونی

نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را

ایام جوانی است زمین را و زمان را

هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک

چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا

گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ

[...]

سنایی

آراست جهاندار دگرباره جهان را

چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را

فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد

خورشید بپیمود مسیر دوران را

ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه