گنجور

 
بیدل دهلوی

مرا این آبرو در عالم پرواز بس باشد

که بال افشاندنم خمیازهٔ یاد قفس باشد

به منزل چون رسد سرگشته‌ای ‌کز نارساییها

بیابان مرگ حیرت از غبار پیش و پس باشد

تواند بیخودی زین عرصه گوی عافیت بردن

که چون اشک یتیمان در دویدن بی‌نفس باشد

در این محفل خجالت می‌کشم‌ از ساز موهومی

کمال عشق من ای کاش در خورد هوس باشد

گلی پیدا نشد تا غنچه‌ای نگشود آغوشش

در این‌گلشن ملال از میوه‌های پیشرس باشد

به داغ آرزویی می‌توان تعمیر دل کردن

بنای خانهٔ آیینه یک دیوار بس باشد

امل پیما ندارد غیرتسخیر هوس جهدی

نشاط عنکبوتان بستن بال مگس باشد

ضعیفان دستگیر سرفرازان می‌شوند آخر

به روز ناتوانیها عصای شعله‌، خس باشد

ندارد دل جز اسباب تپیدن عشرت دیگر

همان فریاد حسرت بادهٔ جام جرس باشد

به دل هم تا توانی چون نفس مایل مشو بیدل

مبادا سیر این آیینه در راهت قفس باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

نمی خواهم که کسی با آن شکر لب هم نفس باشد

ولی هر جا که شیرین ست غوغای مگس باشد

طبیب احوال من پرسید گفتم زلف او دال است

گر اهل حکمت است او را همین یک حرف بس باشد

از آن لب گفتم ار بورسی دهی بیش از کنارم ده

[...]

صائب تبریزی

دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد

قبای بی گریبان را چه پروای عسس باشد؟

حصار خرمن خود ساز دست خوشه چینان را

که اینجا جامه فتح شکربال مگس باشد

مه محمل نشینی را که من دیوانه اویم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

سوی گلشن شو اکسیر حیاتت گر هوس باشد

هوایش پر به دل نزدیک ماند نفس باشد

به حسرت دل ترا از رخنه های سینه می بیند

چو آن بلبل که محو گلشن از چاک قفس باشد

به راه کعبهٔ از خویش رفتن در شب هجران

[...]

بیدل دهلوی

تسلی کو اگر منظورت اسباب هوس باشد

ندارد برگ ‌راحت هر که را در دیده خس باشد

ز هستی هرچه اندیشی غبار دل مهیا کن

کسوف آفتاب آیینهٔ عرض نفس باشد

درین محفل حیا کن تا گلوی ناله نخراشی

[...]

بلند اقبال

سزد بلبل به گل گر در گلستان هم نفس باشد

چرا پس جان من در تن گرفتار قفس باشد

چومرغی کز قفس باشد هوای گلشنش بر سر

به سیر عالم علوی مرا در دل هوس باشد

ز جان منچه سزد کاین چنین شد پای بست تن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه