گنجور

 
بیدل دهلوی

تسلی کو اگر منظورت اسباب هوس باشد

ندارد برگ ‌راحت هر که را در دیده خس باشد

ز هستی هرچه اندیشی غبار دل مهیا کن

کسوف آفتاب آیینهٔ عرض نفس باشد

درین محفل حیا کن تا گلوی ناله نخراشی

نفس‌ هم ‌کم‌ خروشی‌ نیست‌ گر فریادرس باشد

نمی‌گیرد به غیر از دست و تیغ و دامن قاتل

مرا درکوچه‌های‌زخم رنگ‌خون ‌عسس باشد

چه امکانست ما و جرات پرواز گلزارت

نگاه عاجزان را سایهٔ مژگان قفس باشد

نبالیدیم بر خود ذره‌ای در عرض پیدایی

غبار ما مباد افشانده ی بال مگس باشد

به دل وامانده ای از لاف ما و من تبرا کن

مقیم خانهٔ آیینه باید بی‌نفس باشد

چه لازم تنگ ‌گیرد آسمان ارباب معنی را

شکخ‌ما همان مضمورن‌که نتوان بست بس باشد

مکن ساز اقامت تا غبار خویش بشکافی

نفس پر می‌فشاند شاید آواز جرس باشد

شکست‌ رنگ امیدی‌ست ‌سر تا پای‌ ما بیدل

ز سیر ما مشو غافل اگر عبرت هوس باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

نمی خواهم که کسی با آن شکر لب هم نفس باشد

ولی هر جا که شیرین ست غوغای مگس باشد

طبیب احوال من پرسید گفتم زلف او دال است

گر اهل حکمت است او را همین یک حرف بس باشد

از آن لب گفتم ار بورسی دهی بیش از کنارم ده

[...]

صائب تبریزی

دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد

قبای بی گریبان را چه پروای عسس باشد؟

حصار خرمن خود ساز دست خوشه چینان را

که اینجا جامه فتح شکربال مگس باشد

مه محمل نشینی را که من دیوانه اویم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

سوی گلشن شو اکسیر حیاتت گر هوس باشد

هوایش پر به دل نزدیک ماند نفس باشد

به حسرت دل ترا از رخنه های سینه می بیند

چو آن بلبل که محو گلشن از چاک قفس باشد

به راه کعبهٔ از خویش رفتن در شب هجران

[...]

بیدل دهلوی

مرا این آبرو در عالم پرواز بس باشد

که بال افشاندنم خمیازهٔ یاد قفس باشد

به منزل چون رسد سرگشته‌ای ‌کز نارساییها

بیابان مرگ حیرت از غبار پیش و پس باشد

تواند بیخودی زین عرصه گوی عافیت بردن

[...]

بلند اقبال

سزد بلبل به گل گر در گلستان هم نفس باشد

چرا پس جان من در تن گرفتار قفس باشد

چومرغی کز قفس باشد هوای گلشنش بر سر

به سیر عالم علوی مرا در دل هوس باشد

ز جان منچه سزد کاین چنین شد پای بست تن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه