زشوخی چشم منتاکی به روی غیرواباشد
نگه باید به خود پیچد اگرصاحب حیا باشد
تصور میتپد در خون تحیر میشود مجنون
چه ظلم است اینکه کس دور از تو با خود آشنا باشد
ازبن خاک فنا تاکی فریب زندگی خوردن
که دارد دست شستن گر همه آب بقا باشد
سراغ جلوهای در خلوت دل میدهد شوقم
غریبم خانهٔ آیینه میپرسمکجا باشد
ندارد عزم صادق انفعال هرزه جولانی
به اندوهکجی خون شو اگر تیرت خطا باشد
مژه هرجا بهم یابی نگاهی خفته است آنجا
نهشامت بیسحر جوشد نهزنگتبیصفا باشد
چه امکانست خم بردارد از بنیاد عجز من
اگر زیر بغل چون تار چنگم صد عصا باشد
ز بس چونگل تنککردند برک عشرت ما را
اگر رنگی پر افشاند شکست کار ما باشد
به غیر از ناله سامانی ندارد خانهٔ وحشت
کمان حلقهٔ زنجیر ما تیرش صدا باشد
ندارد هیچکس آگاهی از سعی گداز من
همان بیرنگ میسوزد نفس درهرکجا باشد
پی هر آه از خود رفته دارم قاصد اشکی
سحر هر سو خرامد چشم شبنم در قفا باشد
تاملکن چه مغرور اقامت ماندهای بیدل
مبادا در نگین نامیکه داری نقش پا باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق و دردهای ناشی از جدا افتادگی از معشوق میپردازد. او از عشق و شوقی که در دلش وجود دارد سخن میگوید و میگوید که تحریکات دنیوی نمیتوانند جایگزین عشق واقعی شوند. تصویرهای شعری مثل "نفس سوزان" و "خانه وحشت" نشاندهندهی ناامیدی و تنهایی است. شاعر به این فکر میکند که محبت و زیبایی در زندگی ممکن است به راحتی نادیده گرفته شود و اشاره میکند که تنها درد و ناله در این میان باقی میماند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که ممکن است خود را در میان نامها و افتخارات گم کند و از آنچه که واقعی است دور بیفتد.
هوش مصنوعی: چشم من به کسی غیر از تو نگاه نمیکند و اگر کسی حیا داشته باشد، باید نگاهش را از من بگیرد.
هوش مصنوعی: تصور عشق در دل میتپد و باعث حیرت میشود. چه ظالم است که کسی از تو دور باشد و در عین حال با خود آشنا باشد.
هوش مصنوعی: زندگی فریبنده است و ما نمیتوانیم از آن بهراحتی رهایی یابیم. حتی اگر همه چیز در این دنیا پایدار به نظر برسد، همچنان باید از آن دل بکنیم و به واقعیت فناپذیری خود توجه کنیم.
هوش مصنوعی: شوقی در دل دارم که به دنبال زیباییهای پنهان میگردم. حس میکنم در مکانی دور هستم و از خودم میپرسم خانهای که در آن آیینهها وجود دارد، کجاست؟
هوش مصنوعی: اگر هدف و ارادهای راستین داشته باشی، نباید در برابر ناکامیها و مشکلات تسلیم شوی. حتی اگر به هدف خود نرسی و تیرت به هدف نخورَد، باید با تمام وجود تلاش کنی و از ناامیدی فاصله بگیری.
هوش مصنوعی: هر جا که مژههای چشم خود را به هم بیاوری، در آنجا نگاهی خوابآلود وجود دارد. در چنین مکانهایی نه میتوانی با سحر و جادو چیزی ایجاد کنی و نه صدایت خالی از نغما خواهد بود.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که ناتوانی من را از اساس تغییر دهد اگر زیر بغل من به اندازهٔ تار چنگ، چند عصا وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: چون به سبب نازکی و لطافت گل، خوشی و شادی ما را تحت فشار قرار دادند، اگر به یکباره رنگی بر روی ما ریخته شود، نتیجهاش شکست و ناکامی ما خواهد بود.
هوش مصنوعی: در اینجا به احساس تنهایی و ناامیدی اشاره شده است. خانهی بیرحم و ترسناک نمیتواند هیچ چیز جز ناله و فریاد به ارمغان بیاورد. انگار که زنجیری که ما را محاصره کرده، تبدیل به سلاحی میشود که صدا و وحشت آن در دل خانه طنینانداز است.
هوش مصنوعی: هیچکس از تلاشم آگاه نیست؛ همانطور که آتش بیرنگ نفس من در هر مکان میسوزد.
هوش مصنوعی: هر بار که از دل میزاری، پیامآوری از آن میآید که در هر گوشه، اشک سحرگاهان به آرامی میریزد و چشم شبنم در پسزمینه قرار دارد.
هوش مصنوعی: بهتر است لحظهای تامل کنی و به خودت بیاندیشی، بعضی وقتها در زندگی فریب خود را نخوریم. نکند با خودبزرگبینی و مغروری که داری، تنها یادگاری که از تو باقی بماند، ردپایی ساده بر روی زمین باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پسر کو چون پدر باشد ستایش را سزا باشد
پدر کز جان و دل چونان پسر جوید روا باشد
پسر نزد پدر زیرا گرامی تر عطا باشد
به خاصه چون پسر نیکو خو و نیکو لقا باشد
پسر باید که چون تو نیکنام و پارسا باشد
[...]
دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد
جهان پر خوبرویانند آن کن کت روا باشد
ترا گر من بوم شاید وگر نه هم روا باشد
ترا چون من فراوانند مرا چون تو کجا باشد
جفاهای تو نزد من مکافاتش به جا باشد
[...]
پس از توحید جان افزای تا جانم به جا باشد
به زهد و موعظت گفتن خدا بر من گواباشد
همی بر خویشتن گیرم گوا آن پادشاهی را
که در ملکش نوای مرغ تسبیح و دعا باشد
خداوندی جهانداری ز روی آسمان او را
[...]
نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشد
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری وانگه این روا باشد
نگفتی من وفادارم وفا را من خریدارم
[...]
مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد
محال است این که جانم با صبوری آشنا باشد
نخواهد مرده کس خود را، ولی من زین خوشم، زیرا
ز جان خویش در رنجم که پهلویت چرا باشد
نپنداری ز بهرش رنجها دیده ست این دیده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.