به تردستی بزن ساقی غنیمتدار قلقل را
مبادا خشکی افشاردگلوی شیشهٔ مل را
ز دلها تا جنون جوشد نگاهی را پرافشانکن
جهان تا گرد دلگیرد پریشان سازکاکل را
چسان رازتنگهدارم کهاین سررشتهٔ غیرت
چو بالیدن به روی عقده میآرد تأمل را
سرشکاز دیده بیرون ریختممینا بهجوش آمد
چکیدنهای این خم آبیاریکرد قلقل را
درین محفلکه جوشدگرد تشویش از تماشایش
به خواب امن میباشد نگه چشم تغافل را
زبحث شورش دریا نبازد رنگ تمکینت
چوگوهرگر بفهمی معنی درس تأمل را
دچار هرکه شد آیینهرنگ جلوهاشگیرد
صفای دل برون از خویش نپسندد تقابل را
جنون ناتوانان را خموشی میدهد شهرت
به غیراز بو صدایی نیست زنجیر رگگل را
نیاز و ناز باهم بسکه یک رنگند درگلشن
زبوی غنچه نتوان فرقکرد آواز بلبل را
به می رفعکجی مشکل بود ازطبعکج طینت
به زور سیل نتوان راستکردن قامت پل را
شکنج جسم و عرض دستگاه ای بیخبر شرمی
غبارانگیز ازین خاک و تماشاکن تجمل را
فسردنگر همهگوهر بود بیآبرو باشد
بکن جهد آن قدرکز خاک برداری توکل را
به پستی نیز معراجی استگر آزادهای بیدل
صدای آب شو ساز ترقیکن تنزل را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد تا با تردستی توجهش را جلب کند و از خشکی گلوی شیشهاش جلوگیری کند. او در تلاش است تا احساسات درونیاش را بیافشاند و دنیای پریشانش را سامان دهد. شاعر به اهمیت نگهداری رازها و تأمل در زندگی اشاره میکند و تأکید میکند که در برخورد با مشکلات، سکوت و صبر لازم است. او همچنین از زیبایی و طبیعی بودن غنچهها و بلبلها صحبت میکند و میگوید که تغییر درون انسان باید در پیوند با طبیعت و زندگی باشد. در نهایت، شاعر به قدرت ایمان و تلاش برای پیشرفت اشاره میکند و اصرار دارد که باید به رغم مشکلات، امید و توکل داشته باشیم.
هوش مصنوعی: ساقی، با مهارت و دقت به شیشهها دست بزن و آنها را به آرامی حرکت کن تا صدای زیبای آنها ایجاد شود. نگذار سر و صدای خشکی، شادی و لذت این لحظه را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: وقتی احساسات شدید در دلها به جوش میآید، نگاهی را به اطراف پراکنده کن تا جهان را از تلاطم و آشفتگی نجات دهی و زیباییهایش را دوباره زنده کنی.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم راز تو را حفظ کنم در حالی که این احساس غیرت مانند شکوفه دادن به یک گره، فکر کردن و تامل را به وجود میآورد؟
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک ریختم و مینا (جام شراب) به جوش آمد؛ چکیدن این خم (جام) باعث شد که قلقل (صدای آرام) به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: در این محفل که در آن نگرانیها وجود دارد، کسی که به تماشای آن میپردازد میتواند به آرامش و خواب امن دست یابد و باید چشمپوشی را در نظر بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر در مورد شورش دریا سخن بگویم، رنگ تسلیم و آرامش تو از بین نمیرود، چون اگر عمیقاً مفهوم تفکر و تأمل را درک کنی، میتوانی به حقیقت پی ببری.
هوش مصنوعی: هر کس که تحت تأثیر زیباییهای ظاهری قرار گیرد، به صفای دل خود توجهی نمیکند و از روی خودخواهی، اختلاف و تضاد را نمیپسندد.
هوش مصنوعی: دیوانگی افرادی که ناتوانند، باعث میشود که ساکت باشند. شهرت آنها به جز بویی که حس میشود، هیچ صدایی ندارد. زنجیر رگهای گل، نمایانگر محدودیتها و ضعفهاست.
هوش مصنوعی: در گلستان، نیاز و ناز به قدری شبیه هم هستند که نمیتوان از بوی گل غنچه تشخیص داد که آواز بلبل از کجا میآید.
هوش مصنوعی: در این بیت گفته شده که وجود یک طبیعت نادرست و معوج را نمیتوان با زور و فشار تغییر داد. مانند اینکه سیل هم نمیتواند پلی را که به طور طبیعی کج است، راست کند. بنابراین، به طور کلی، تغییر در یک ذات و ماهیت ناپایدار، غیرممکن است.
هوش مصنوعی: ای بیخبر، درگیر رنج و آلام وجود و خارجیات هستی، اما آشنا نیستی با زشتی و ناپاکیهایی که از این دنیا بر میخیزد. بگذار تا کمی تماشا کنی و زیباییها و تجملات دنیا را ببینی.
هوش مصنوعی: اگر همه چیز دارای ارزش و گوهری باشد، اما بدون آبرو باشد، هیچ ارزشی ندارد. تلاش کن تا آن مقدار از خاک را کنار بگذاری که به توکل و اعتماد به نفس برسید.
هوش مصنوعی: حتی در پایینترین حالتها هم میتوان به جایی بالاتر رسید، اگر انسان آزاد و دلشکستهای باشی. به صدای آب توجه کن و برای پیشرفت خودت تلاش کن، نه اینکه به عقب برگردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را
ز روی لاله رنگ خود خجالتها دهی گل را
مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر
اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را
رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان
[...]
شنیده صبحدم از جور گل افغان بلبل را
بدندان پاره پاره ساخته شبنم تن گل را
چو گیرم کاکلَش را، تا کِشم سویِ خُودم ، آن مه،
بقصد دوری من می گشاید عقد کاکل را
صبا را جویبار از موج در زنجیر می دارد
[...]
به هر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را
خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را
ز شوق دوست زانسان چشم حسرت بر قفا دارم
که رو هم گر به راه آرم نمیبینم مقابل را
چمن را غنچهٔ نشکفته بسیار است، میترسم
[...]
مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان
که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را
نباشد آدمی را هیچ خلقی بهتر از احسان
که بوسد دست خود، هر کس که گیرد دست سایل را
ندارد گریه کردن حاصلی در پیش بی دردان
[...]
نگاه باغبانم، میپرستم لاله و گل را
کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را
پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه میبینم
چو طاووسان کنم چتر خود این دامان پرگل را
به گلشن دام زلف و سرمهٔ چشمش ز صیادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.