عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟
که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر
هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی
هزاران پیکر طبعی بر آورده از و آزر
بر آن هر صورتی رخشان ، زمشک لعلگون صدره
بر آن هر پیکری تابان ، زلعل مشکبوی افسر
کنون هر صورتی دارد ز رنگ زعفران جامه
کنون هر پیکری دارد ز شاخ کهربا زیور
شمال زرفشان هر روز طاوسان بستان را
نهد زرچوبه در منقار و مالد زعفران برپر
سپهسالار دریا را بر اسب باد پران بین
خدنگش نرگس مسکین سنانش برگ نیلوفر
شبه خفتان و در پیکان ، که از پرنده تیر او
پس از ششماه در کهسار شخها بینی از خون تر
فلک پیمای بحر آشوب عالم صحن انجم تگ
شبه خفتان در پیکان آتشبار بانگ آور
بروی چشمۀ خورشید هزمان تند بخروشد
سمک در دامن خفتان ، فلک در گوشة مغفر
نپاید دیر تا گردد ز مشک آلوده درع او
هوا پرسیم پرنده زمین پر زر بازی گر
چو باغ از نرگس مسکین فروزد شمع زنگاری
هوا پروانۀ سیمین فرو ریزد برو بی مر
تو گویی ذرۀ سیمین بزیر گنبد گردون
بیاشوبند هر ساعت همی بر رغم یک دیگر
دهان ابر لؤلؤ بیز عنبر سای هر ساعت
ز مینا بر کشد لؤلؤ بنیل اندر دمد عنبر
چو برگ عبهر از عنبر نماید چرخ بر صحرا
بچرخ اندر دمد صحرا ز سنبل دیدۀ عبهر
مصفا جوهری عالی که گیرد خاک از و صفوت
منقش جرم نورانی که گردد دهر ازو انور
شرارش شهپر طوطی زند بر پهلوی پروین
سرشکش دیدۀ شاهین نهد در چشم دو پیکر
گل و لاله است پنداری ز زر ساده و مرجان
دهان لاله از سیماب و روی گل زسیسنبر
شد آمد های او گویی همی عمدا فرو گیرد
نوا در پردۀ یاقوت و در انگشت خنیاگر
تو گویی چشمۀ خورشید ازین گردون نورانی
ز بهر خدمت خسرو فرستد بر زمین اختر
وزان هر اختر روشن که از گردون جدا گردد
ز فال فتح و فیروزی نشان آرد بهر محضر
خجسته شمس دولت را ، همایون زین ملت را
مبارک کهف امت را ، طغانشاه آیت مفخر
خداوندیکه گر خواهد بیک ساعت فرو بندد
خدنگش خانه بر خاقان سنانش قصر بر قیصر
تن اعدا بجان اندر نهان گردد ز بیم او
چنان کاندر فروغ می نهان گردد همی ساغر
ز اقبال وی اسکندر بدیدی چشمۀ حیوان
اگر جزوی ز رای او بدی در رای اسکندر
گر از بحر دو دست او بخار اندر هوا گیرد
ازین زرین شود گردون از ان سیمین شود کشور
ببوی خلقش ارخواهی کنی از آذر آذریون
بتاب خشمش ار خواهی ز آذریون کنی آذر
قدم بر آسمان بنهاد پای همتش روزی
ز جرم آسمان بگشاد در حین چشمۀ کوثر
الا یا نامور شاهی که پیش تخت و تاج تو
ثنا خواند همی انجم سجود آرد همی محور
چو در دریای دست تو بجنبد موج زرافشان
ستاره بادبان باید ، فلک کشتی ، زمین لنگر
خرد چون پیکری گردد ز بهر آنکه پیش تو
اشار تهای خدمت را بکار آید همی پیکر
جهان از تیغ تو ترسد چه ترس افتاد تیغت را ؟
که از مغز عدوی تو نیارد کرد بیرون سر
طبابع گر خبر یابد ز سهم جان ستان تو
مر آثار طبایع را عرض بگریزد از جوهر
ز بهر زخم و پریدن خدنگ دیده دوزت را
ز پر بیرون جهد پیکان ز پیکان سر برآرد پر
جهان گردر کفت بودی سخای تو بیک ساعت
ز آبش بر کشیدی در ، زخاکش بر فشاندی زر
زمین از زخم گرز تو همی خواهد که بگریزد
ولیکن راه او بسته است ازین گردون پهناور
هر آن گوهر کز آب و خاک پیدا شد ببخشیدی
کنون تدبیر آن داری کز آهن بر کشی گوهر
هر آن سر کان بتیغ تو زتن ، شاها، جدا گردد
تنش بیسر برانگیزند روز حشر در محشر
زجاه و همتت روزی دو معنی در سخن راندم
جهان دیدم درو مدغم فلک دیدم درو مضمر
در آن روزی کجا ختلی ، فعال ماه پیکررا
نهد بر دیدۀ جنگی زند بر سینۀ صفدر
بدانسان آتش پیکار در دلها برافروزد
که درع جوشن و خفتان شود بر سینه خاکستر
چو آتش نطفۀ بی جان زبهر کین برون آید
ز پشت مرد جوشن پوش بازو بین و با مغفر
زهاب چشمه را ماند زخون کشتگان صحرا
صفیر مرغ را ماند ز آواز یلان تندر
مبارزتر کسی ، شاها ، که مرزخم سنانش را
بهیجا آفرین خواند روان رستم و نوذر
چو بیند صورت خود را بتیغ اندر چنان داند
کز آهن مر نبردش را برون آید همی لشکر
تو آن شبرنگ تازی را بمیدان چون برانگیزی
عدو را روز بنوردی بدان تیغ بلا گستر
ز بیم خنجر و پیکان مبارز پیش زخم تو
نه بر بشناسد از پیکان نه سر بشناسد از خنجر
نبود آگاه اسکندر چوشد از حد تاریکی
که بر گوهر همی راند، نه بر خاک ، ادهم واشقر
اگر جز وی ز رای توچراغ راه او بودی
بدیدی در شب تاریک گام مور بر مرمر
وگر تخت سلیمان را همی صرصر خداوندا
کشید اندر هوا پران بامر داد ده داور
تو آتش طبع گردونی همی در زیر ران داری
که اندر دست او ابرست و اندر پای او صرصر
و گر خضر پیمبر را مباح آمد که بی کشتی
گذارد گام را بر موج در دریای بی معبر
تو از پولاد مینارنگ دریایی بکف داری
که صد دریای خون دارد روان در آب و در گوهر
و گر در قبض انگشتان همی پولاد چینی را
چو موم تفته بگسستی همی داود پیغمبر
نیابد رنج دست تو خیال دست تو شاها
ز گیتی بر کند ارکان ز گردون بگسلد چنبر
خداوندا ، همی خواهم که انقاس مدیحت را
شود مژگان من اقلام و گردد دیدگان اختر
باندک روزگار ، ای شه ، دو چیزم داد بخت تو
یکی لفظ خرد رتبت ،دوم طبع سخن گستر
مرا گر پیش ازین ، شاها ، بشعر اندر بسی بودی
معانی سست و نازیبا ، قوافی سرد و نا درخور
کنون بخت توام ، شاها ، همی تلقین کند نونو
معانی های چون لؤلؤ قوافیهای چون شکر
همی تا گنبد گردون نگیرد با زمین پستی
همی تا چشمۀ خورشید سر بر دارد از خاور
ولایت گیر و دشمن کش ، جهان پیمای و لشگر کش
نشاط افزای و شادی کن ، سخاوت ورز و ملکت خور
بمان چندان ، خداوندا ، که اندر گردش گردون
ز اخگر بردمد دریا ، زدریا بر جهد اخگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و شکوه بهار و نوروز است و تصویری از نیایش و شادی در این زمان را به تصویر میکشد. عروس ماه نوروزی به عنوان نماد زیبایی و نور، در مفهوم خود، جلوههای مختلفی از زیبایی را تجسم میبخشد. شاعر تصاویری از گلها، پرندگان، و دیگر نمادهای طبیعت را به کار میبرد تا حال و هوای جشن و سرزندگی را به نمایش بگذارد. همچنین، تأکید بر شکوه و قدرت الهی و شاهانه، و یادآوری پیروزی و شادابی در حضور خدایی بزرگ، از دیگر موضوعات اصلی شعر است. شاعر با ستایش از طبیعت و زندگی، آرزو میکند که این شادی و زیبایی همواره پایدار بماند.
هوش مصنوعی: عروس ماه نوروزی چه کارهایی انجام داد که آن دانهی گوهر که نورش به درخشانی ماه است و خوش شانسیاش به زیبایی زهره از گلها برمیخیزد؟
هوش مصنوعی: هزاران تصویر زیبا بر چهرهاش نقش بسته است و هزاران شکل مختلف به خاطر طبیعتش از درون او سر زدهاند.
هوش مصنوعی: بر روی هر چهره زیبا، نشانهای از عطر مشک و رنگ لعل دیده میشود. همچنین بر روی هر تن درخشان، جلوهای از عطر لعل و زیبایی مشک دیده میشود.
هوش مصنوعی: اکنون هر شکلی رنگ زعفران را به خود گرفته و هر بدنی زینتی از شاخ کهربا دارد.
هوش مصنوعی: در شمال، طاووسها هر روز زیباییهای بستان را با پرهای زرد و زعفرانی خود زینت میدهند و جلوهای خاص به آن میبخشند.
هوش مصنوعی: سردار دریا را بر روی اسب باد ببین که تیرش مانند نرگس زیبا و نیزهاش همچون برگ نیلوفر است.
هوش مصنوعی: شبه خفتان و در پیکان به معنای شباهت به لباس خفتان و تیرِ پیکان است. اشاره به این دارد که در غروب و تیرگی شب، میتوان اثری از پرندهای را دید که پس از شش ماه در کوهها، رد خونش نمایان است. به این صورت، میتوان تصور کرد که پرندهای در این مدت از آسیب و خونی که به آن وارد شده، رنج کشیده و حالا جای زخم او در طبیعت نمایان شده است. این تصویر به نوعی بیانگر زخمهایی است که در سکوت و تاریکی بر جا میمانند.
هوش مصنوعی: آسمان در حال گردش است و دریا نیز آشفته است. زمین مانند صحنهای از ستارههاست و در آن، شب را به خواب بردهایم. در این میان، آتش فشانی به صدا درآمده و فریاد میزند.
هوش مصنوعی: در روزی که خورشید با شدت میتابد، دلفینی شگفتانگیز در دریا شنا میکند و آسمان در گوشهای از خود یکی از نشانههای قدرتش را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که تا زمانی که تندیسی با بوی خوش و زیبایی از مشک وجود دارد، نمیتوان به راحتی به پرواز و آزادی دست یافت. به عبارتی، برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی باید از موانع و مشکلات عبور کرد. همچنین، سیر و سفر در زندگی به مانند بازیگری است که در زمین زرین خود نیاز به تلاش و پشتکار دارد.
هوش مصنوعی: وقتی باغ پر از گل نرگس بیپناه میشود، شمعی با نویدی خاص در فضای تاریک میدرخشد و پروانۀ نقرهای به سوی این نور میآید و در آن میافتد.
هوش مصنوعی: گویی که ذرات نقرهای زیر آسمان هر لحظه به هم برخورد میکنند و این برخوردها به طور مداوم در حال وقوع است.
هوش مصنوعی: ابر که مانند دهانی از مروارید است، هر لحظه عطر خوشی مانند عطر عنبر را از مینا میخواهد. مروارید در درون آن به آرامی میدرخشد و عطر عنبر را پخش میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که باد، بوی خوش عطر را از گلهای سنبل در دشت پراکنده میکند، زمین مانند برگی از عطر جذاب و دلانگیز به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: مصفا و پاکی همانند سنگ جواهری باارزش است که خاک را به خود جذب میکند و صفای آن، نور را به خوبی منعکس میکند و باعث میشود زمان و دنیا نیز از نور و درخشندگی آن بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: آشفتگی و شگفتی طوطی بر پهلوی ستاره پروین میزند و چشمان شاهین، نگاه خود را به دو جسم معین معطوف میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت گل و لاله اشاره دارد. گل و لاله به مانند اشیای باارزشی همچون طلا و مرجان به نظر میرسند. همچنین، زیبایی و شفافیت دهان لاله شبیه به فلز نقره و شکل و رنگ گل به گونهای است که با وقار و جذابیت خاصی خودنمایی میکند. در کل، تشبیههای به کار رفته نشاندهنده قدرت و زیبایی طبیعت است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او عمداً کار میکند تا نوا را در پردههای سرخ و در انگشتان نوازنده به خوبی حفظ کند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که نور خورشید از آسمان به خاطر خدمت به پادشاهی بر زمین میتابد و مانند ستارهای درخشان میدرخشد.
هوش مصنوعی: هر ستاره روشنی که از آسمان جدا شود، نشانهای از پیروزی و موفقیت میآورد که به حضور و جمع بقیه میرسد.
هوش مصنوعی: خورشید خوشبختی این ملت، برکت بزرگی است که نمایانگر شکوه و عظمت آن است. این ملت به عنوان پناهی برای مردم خود، نماد افتخار و مباهات را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: خداوندی وجود دارد که میتواند در یک چشم به هم زدن، قدرت و فرمانروایی بزرگترین پادشاهان را نابود کند، به گونهای که خانهٔ یک فرمانروا را به خاک بیاورد و قصر دیگری را ویران کند.
هوش مصنوعی: بدن دشمنان از ترس او به گونهای پنهان میشود که مانند می که در درون جام مخفی است، قابل مشاهده نیست.
هوش مصنوعی: از شگفتیهای ایشان، اگر چشمهسار زندگی یا نشانهای از فکری بزرگ در اسکندر میدیدی، این را در اندیشهاش درک میکردی.
هوش مصنوعی: اگر بخار از دریای دو دست او به آسمان برود، آسمان از طلا و کشور از نقره خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از زیبایی او بهرهمند شوی و شادی او را حس کنی، باید در مقابل خشم او نیز صبور و آماده باشی. به عبارت دیگر، برای رسیدن به لذتهای او باید تحمل سختیها را هم داشته باشی.
هوش مصنوعی: روزی قدمی بلند و با اراده برداشت که آسمان را گشود و در همان حال چشمه کوثر را آشکار کرد.
هوش مصنوعی: آگاه باش که ای پادشاه مشهور، ستارگانی که به دور تخت و تاج تو میچرخند، برای تو به ستایش و احترام گام بر میدارند.
هوش مصنوعی: وقتی دریای دست تو به حرکت درآید، مانند موجی از درخشش ستارهها است. در این شرایط، برای کشتی فلک، زمین به عنوان لنگر عمل میکند.
هوش مصنوعی: اگر خرد بهمانند یک شکل درآید، این بهخاطر آن است که بتواند در خدمت تو باشد و به تو اشارههایی کند که به کار میآید.
هوش مصنوعی: جهان از شمشیر تو میترسد، چون تیغ تو چه ترسی را برانگیخته است؟ چون دشمنان تو حتی نمیتوانند سرشان را از مغز خود بیرون بیاورند.
هوش مصنوعی: اگر طبیعت از سهم جان تو باخبر شود، آثار آن به گونهای از جوهر خود فاصله میگیرد.
هوش مصنوعی: به خاطر آسیب و جراحتهایی که به وجود آمده، پرهای پرنده دچار آسیب میشوند و به سمت بیرون تلاش میکنند که خود را از تیر فاصله بزنند. این تیر هم از خود میجهد و پرهایش را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر بخشندگی و generosity تو، در یک لحظه از آبش به دریا کشیده شد و از خاکش طلا بر افشاندی.
هوش مصنوعی: زمین از ضربههای تو به شدت آسیب دیده و میخواهد از این وضعیت ناراحتکننده فرار کند، اما در این دنیای وسیع و بزرگ، راهی برای فرار ندارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آب و خاک به وجود آمده، در ابتدا به سادگی در دسترس بوده است. اما حالا تو میتوانی با تدبیر و هوش خود، از آهن که مادهای سختتر و مقاومتر است، گوهری ایجاد کنی.
هوش مصنوعی: هر زمانی که سر یک بته از تنش جدا شود، ای شاه، در روز قیامت بدنش بدون سر به پا خواهد خواست.
هوش مصنوعی: یک روز از مقام و ارادهات سخن گفتم و دنیا را در آن یافتم، به طوری که آسمان نیز در آن پنهان بود.
هوش مصنوعی: در آن روزی که لباس جنگی میپوشد، کسی که مانند ماه زیباست، به چشمان او نگاه میکند و بر سینهی سهراب میزند.
هوش مصنوعی: آتش جنگ و مبارزه در دل انسانها میسوزد و باعث میشود که حتی اگر آنها زره و لباس دفاعی داشته باشند، در نهایت بر سینهشان خاکستر بنشیند.
هوش مصنوعی: وقتی که آتش دشمنی به وجود بیاید و بیدلیل از دل نطفهای بیجان بیرون بیاید، مردی که زره به تن دارد را خواهی دید که چگونه با بازوانش و با کلاه خودش آماده مقابله میشود.
هوش مصنوعی: آب چشمه مانند خون کسانی است که در دشت جان باختهاند و صدای آن شبیه آواز دلنواز جنگجویان رعد و برق است.
هوش مصنوعی: مبارز آمادهتری است ای شاه، که زخمهای نیزهاش را به جای افسوس و غم، با افتخار و ستایش یاد کند، همانطور که رستم و نوذر این کار را کردند.
هوش مصنوعی: وقتی انسان خود را در آینه مینگرد، درک میکند که چگونه از درون، قدرت و توانمندیاش را بهدست میآورد و مانند لشکری میتواند بر مشکلات غلبه کند.
هوش مصنوعی: تو مانند شبرنگ تازی هستی که وقتی به میدان میآیی، دشمن را ترغیب میکنی تا در روز نبرد با تیغ بلا به سوی تو بیاید.
هوش مصنوعی: از ترس خنجر و تیر، مبارز نمیتواند به زخم تو توجه کند؛ نه از تیر میتواند چیزی بفهمد و نه از خنجر.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اسکندر (نماد قدرت و دانایی) از تاریکی و نادانی آگاه نیست و تنها بر روی ظاهر و زیباییهای ظاهری (مانند گوهرها) تکیه میکند، نه بر روی چیزهای اصلی و اساسی (مثل خاک). در واقع، اشاره به این دارد که برخی افراد درک صحیحی از واقعیتها ندارند و فقط به زیبایی و جذابیتهای سطحی توجه میکنند.
هوش مصنوعی: اگر غیر از او از نظر تو چراغی برای راهنمایی او وجود داشت، در شب تاریک میتوانستی قدم مور را بر روی سنگ مرمر ببینی.
هوش مصنوعی: اگر باد صرصر، تخت سلیمان را به آسمان پرتاب کند، ای خداوند، تو با فرمان خودت، داد را برقرار خواهی کرد.
هوش مصنوعی: تو شعلهای از خشم و طبعی سوزان هستی که در زیر قدمهایت آبی را نگه داشتهای و در دستانت ابرهایی را دارا هستی که قدرتی از خود نشان میدهند.
هوش مصنوعی: اگر خضر، پیامبر، مجاز بود که بدون کشتی بر روی موجهای در دریای بیراه عبور کند، نشان میدهد که او بر بسیاری از موانع و خطرات غلبه دارد.
هوش مصنوعی: تو از مادهای استوار و مقاوم همچون پولاد، قدرت و توانمندیای داری که میتواند حجم عظیمی از خون را به جریان درآورد، همانند دریا که جاری است.
هوش مصنوعی: اگر در تنگی انگشتان خود، پولاد چینی را مانند موم گرم بشکنی، پیغمبر داود هم همین کار را انجام میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، هیچ کس رنج و درد تو را نمیتواند تصور کند. اگر تو بخواهی، میتوانی پایههای این دنیا را از هم جدا کنی و بندهای آسمان را بگسلی.
هوش مصنوعی: خداوندا، من آرزو دارم که در ستایش تو، اشکهایی که از چشمانم ریخته میشود، به قلم تبدیل شود و چشمانم مانند ستارهها بدرخشند.
هوش مصنوعی: با گذشت زمان، ای پادشاه، سرنوشت به من دو هدیه داده است: یکی راهنمایی در کلمات و ادب، و دیگری استعدادی در بیان و سخنوری.
هوش مصنوعی: اگر به گذشته بازگردیم، شاه، در شعر من معانی ضعیف و ناپسند بسیاری وجود داشت و قافیهها نیز سرد و نامناسب بودند.
هوش مصنوعی: اکنون بخت من، ای شاه، همواره به من الهام میکند و کلمات و معانی را به زیبایی لؤلؤ و قوافی را مانند شکر میآفریند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان بر زمین نمیآید و پایین نمیآید، و تا زمانی که خورشید از شرق طلوع میکند، باید ادامه داد و امیدوار بود.
هوش مصنوعی: برخیز و فرمانروایی کن و دشمنان را نابود ساز، سفر کن و لشکری فراهم آور، شادی و سرور بیاور، سخاوت به خرج بده و بر دیارت حکومت کن.
هوش مصنوعی: ای کاش تا زمانی که در دنیا هستم، خداوند اجازه بدهد که آتش دریا را خاموش کند و از دل دریا شعلهها فوران کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارینا، شنیدستم که: گاه محنت و راحت
سه پیراهن سلب بودهست یوسف را به عمر اندر
یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت
سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر
رخم ماند بدان اول، دلم ماند بدان ثانی
[...]
گه آن آراسته زلفش زره گردد گهی چنبر
گه آن پیراسته جعدش ببارد مشگ و گه عنبر
رخی چون نو شکفته گل ، همه گلبن برنگ مل
همه شمشاد پر سنبل ، همه بیجاده پر شکر
برو از نیکوئی معنی ، بغمز از جادوئی دعوی
[...]
کهی چون طور سینا بود ازو آویخته ثعبان
ز پشت او درخشنده کف موسی پیغمبر
به پشت ژندهپیلان برنشسته ناوکاندازان
چو عفریتان آتشبار بر کوه گران پیکر
اگر بتگر چنو داند نگاریدن یکی پیکر
روا باشد اگر دعوی خلاقی کند بتگر
نه چون او پیکری آید نه حورالعین چنو زاید
نه گر باشد پری شاید چنو هرگز پری پیکر
بدو رخ چون شکفته گل بدو لب چون فشرده مل
[...]
جهان را چرخ زرین چشمه زرین می زند زیور
از آن شد چشمه خورشید همچون بوته زرگر
خزان را داد پنداری فلک ملک بهاری را
که اندر باغ زرین تخت گشت آن زمردین افسر
همان مینا نهاد اطراف گل شد کهربا صورت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.