بر آستانه ی جانان، که روضه ی ارم است؛
اگر تو را گذری افتد ای نسیم شمال
بگو: ز کوی تو رفتم، بشوق اینکه مرا
چو دوستان قدمی چند آیی از دنبال
باین امید دگر باز آمدم سویت
که بر سر رهم آیی و پرسیم احوال
ولی ز خانه تو در رفتن و در آمدنم
برون نیامدی ای شمع حجله گاه جمال
تغافل تو همانا بمن بود مخصوص
وگرنه غیر من رانده از حریم وصال
دگر هزار کس از شهر رفت و باز آمد
که هم مشایعتش کردی و هم استقبال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، با لحنی عاشقانه و غمناک، درباره حسرت و اشتیاق به معشوق است. شاعر از نسیم شمال درخواست میکند تا به معشوق بگوید که او به دیدارشان آمده و امیدوار است که معشوق نیز بر سر راهش بیفتد و احوالش را بپرسد. اما شاعر از این مینالد که معشوق در زمان رفت و آمد او در خانهاش نبوده و تنها اوست که از وصال معشوق محروم مانده است. در اینجا، شاعر نسبت به دیگران که به دیدار معشوق رفتهاند، احساس تنهایی و بیتوجهی میکند. در کل، شعر بیانگر احساس دلتنگی، انتظار و ناامیدی عاشق است.
هوش مصنوعی: در نزد محبوبی که بهشتی است، اگر نسیم خوشبوی شمال به تو برخورد کند.
هوش مصنوعی: بگو: به سوی تو رفتم، با شوق این که امیدوارم تو نیز چند قدمی از پی من بیایی مثل دوستان.
هوش مصنوعی: من با این امید دوباره به سوی تو برگشتم که تو بر سر راهم بیایی و احوالم را بپرسی.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من از خانهات میروم و میآیم، تو هیچگاه از آنجا خارج نشدی ای شمعی که در حجلهگاه زیبایی میدرخشی.
هوش مصنوعی: توجه نکردن تو فقط به من اختصاص دارد و اگر غیر از من کسی را از نزدیکی و وصال خود دور کردهای.
هوش مصنوعی: هزاران نفر دیگر از این شهر رفتند و دوباره برگشتند، که تو هم آنها را بدرقه کردی و هم به استقبالشان آمدی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.