گنجور

 
آذر بیگدلی

صبحدم، در باغ هر کو خندهٔ گل بایدش

نیم‌شب در ناله دمسازی بلبل بایدش

تا تماشایی، ز گلچین باز داند باغبان

گر گشاید درو گر بندد، تأمل بایدش

بی‌نوایی برنتابد با تهی‌دامن به باغ

هرکه باشد باغبان، اندک تغافل بایدش

راه رو گر برهمن باشد، و گر شیخ الحرم؛

تا به دیر و کعبه ره جوید، توکل بایدش

هرکه عشق کودک سنگین دلش دیوانه کرد

گر زنندش کودکان سنگی، تحمل بایدش

آذر آن کز سرگذشت جم همی‌جوید خبر

بر لب جو جام مالامالی از مل بایدش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار

[...]

صائب تبریزی

هرکه زین گلشن لبی خندانتر از گل بایدش

خاطری فارغ ز عالم چون توکل بایدش

پیش تیغ آسمان هرکس نیندازد سپر

جوشن داودی صبر و تحمل بایدش

خرده ای ازمال دنیا در بساط هرکه هست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه