سرمست درآمد از سر کوی
ناشسته رخ و گره زده موی
وز بی خوابی دو چشم مستش
چون مخموران گره بر ابروی
ترک فلکش به جان همی گفت
کای من ز میان جانت هندوی
فریاد کنان فلک که احسنت
کو چشم که بنگرد زهی روی
پیش لبش آب خضر شد خاک
زیر قدمش بهشت شد کوی
دل زار به های های بگریست
میگفت به های های کای هوی
یکدم بنشین که این دل مست
چون باد همی رود به هر سوی
جان میخواهد ز هر کسی وام
بر روی تو میدهد به صد روی
عطار تویی و نیم جانی
با دوست به نیم جان سخن گوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای محبوبش اشاره میکند و از حالت مستی و سرمستی ناشی از عشق سخن میگوید. او توصیف میکند که چگونه محبوبش با چهرهای گرفته و مویی گرهخورده در کوی عشق ظاهر شده است. چشمانش مانند چشمان مخمورانی است که جاذبه خاصی دارند و شاعر به این فکر میافتد که چطور این زیبایی را به فلک اعلام کند. همچنین به زیبایی شگفتانگیز محبوبش که بهشت را زیر قدمهایش به وجود میآورد، اشاره میکند. شاعر با دل زار و گریه، از محبوب میخواهد که لحظهای بیحرکت بنشیند تا دلش که بیقرار است، آرام گیرد. او از عشق و نیاز به محبوب سخن میگوید و در نهایت با تأکید بر اینکه عطار، خود را به نیمجان تشبیه میکند و به عشق با محبوبش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: شخصی با حالتی شاداب و سرخوش از کوچهای میآید که هنوز صورتش شسته نیست و موهایش به هم ریخته و گرهخورده است.
هوش مصنوعی: چشمان خمار و خوابآلود او مانند افرادی است که مست هستند و ابروهایش باعث جذب توجه بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: ترک فلک به جانش گفت: ای دوست، تو از دل من بیرون مرو و به من توجه کن.
هوش مصنوعی: آسمان را به صدا درآور که چقدر خوب است، اما کدام چشمی وجود دارد که زیبایی این چهره را ببیند؟
هوش مصنوعی: پیش لبش، آب حیات مانند شد و خاک زیر پایش به بهشتی تبدیل شد.
هوش مصنوعی: دل غمگین با صدای بلند میگریست و میگفت: «اَی درد، ای غم!»
هوش مصنوعی: لحظهای آرام بنشین که این دل سرمست مانند باد به هر گوشهای میوزد.
هوش مصنوعی: دل هر کس از عشق به تو سرشار است و برای تو جان خود را به هزار صورت قربان میکند.
هوش مصنوعی: تو همان عطار هستی و با وجود ناپایداری خود، با دوستت به آرامی و ملایمت صحبت کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح کرم و وفا فرو شد
خاقانی ازین دو جنس کم جوی
پای طلب از کرم فرو بند
دست از صفت وفا فرو شوی
شو تعزیت کرم همیدار
[...]
این پرده دریده شد ز هر سوی
وان راز شنیده شد به هر کوی
امروز چنانی ای پریروی
کز ماه به حسن میبری گوی
میآیی و در پی تو عشاق
دیوانه شده دوان به هر سوی
اینک من و زنگیان کافر
[...]
دیوانه شدم ز یار بدخوی
بیگانه پرست و آشنا روی
دل بردن عاشقانست خویش
من جان نبرم ازان جفاجوی
از جعد ترش تن چو مویم
[...]
یک صبحدم ای نسیم خوشبوی
بگذر بسوی نگار و بر گوی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.