گنجور

 
عطار

سرمست درآمد از سر کوی

ناشسته رخ و گره زده موی

وز بی خوابی دو چشم مستش

چون مخموران گره بر ابروی

ترک فلکش به جان همی گفت

کای من ز میان جانت هندوی

فریاد کنان فلک که احسنت

کو چشم که بنگرد زهی روی

پیش لبش آب خضر شد خاک

زیر قدمش بهشت شد کوی

دل زار به های های بگریست

می‌گفت به های های کای هوی

یکدم بنشین که این دل مست

چون باد همی رود به هر سوی

جان می‌خواهد ز هر کسی وام

بر روی تو می‌دهد به صد روی

عطار تویی و نیم جانی

با دوست به نیم جان سخن گوی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

صبح کرم و وفا فرو شد

خاقانی ازین دو جنس کم جوی

پای طلب از کرم فرو بند

دست از صفت وفا فرو شوی

شو تعزیت کرم همی‌دار

[...]

سعدی

امروز چنانی ای پری‌روی

کز ماه به حسن می‌بری گوی

می‌آیی و در پی تو عشاق

دیوانه شده دوان به هر سوی

اینک من و زنگیان کافر

[...]

امیرخسرو دهلوی

دیوانه شدم ز یار بدخوی

بیگانه پرست و آشنا روی

دل بردن عاشقانست خویش

من جان نبرم ازان جفاجوی

از جعد ترش تن چو مویم

[...]

مشاهدهٔ ۱۵ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
ابن یمین

یک صبحدم ای نسیم خوشبوی

بگذر بسوی نگار و بر گوی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه