نگاری مست لایعقل چو ماهی
درآمد از در مسجد پگاهی
سیه زلف و سیه چشم و سیه دل
سیه گر بود و پوشیده سیاهی
ز هر مویی که اندر زلف او بود
فرو میریخت کفری و گناهی
درآمد پیش پیر ما به زانو
بدو گفت ای اسیر آب و جاهی
فسردی همچو یخ از زهد کردن
بسوز آخر چو آتش گاهگاهی
چو پیر ما بدید او را برآورد
ز جان آتشین چون آتش آهی
ز راه افتاد و روی آورد در کفر
نه رویی ماند در دین و نه راهی
به تاریکی زلف او فرو ریخت
به دست آورد از آب خضر چاهی
دگر هرگز نشان او ندیدم
که شد در بی نشانی پادشاهی
اگر عطار با او هم برفتی
نیرزیدش عالم برگ کاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف دختری میپردازد که با زیبایی و مستی خاصی به مسجد آمده است. این دختر با زلف و چشمان سیاهش همه را مجذوب میکند و در عین حال، گناه و کفر را نمایان میسازد. او در پیش پیر رهنما زانو میزند و از او دربارهی زندگیاش میپرسد. پیر به او میگوید که باید از تزکیه و زهد دوری کند و به عشق و شور پردازد. دختر در نهایت، راه کفر را در پیش میگیرد و به آرامش و بینشانی دست مییابد. این تصویر نشاندهندهی کشمکش میان عشق، دین و رهایی است.
هوش مصنوعی: دختری بیخبر و مست، مانند ماهی، صبح زود از در مسجد وارد شد.
هوش مصنوعی: دختر با موی سیاه، چشمان تیره و دل تاریکش، اگر سیاهپوش باشد، به حقیقت سیاهی را پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: از هر مویی که در زلف او هست، گناه و خطاهایی برمیریزد.
هوش مصنوعی: مردی نزد معلم سالخوردهاش به زانو درآمد و گفت: ای گرفتار در دنیای آب و دنیا.
هوش مصنوعی: اگر زهد و پارسایی را همچون یخ سرد بگیری، در نهایت باید مانند آتش، گهگاه به سوز و گرما بپردازی.
هوش مصنوعی: وقتی که پیر ما او را دید، از دلش آتش اشتیاقی شعلهور شد که مانند آتش است.
هوش مصنوعی: او از مسیر خود خارج شد و به کفر روی آورد، به گونهای که نه در دین چهرهای از او باقی ماند و نه راهی برای بازگشت.
هوش مصنوعی: موهای تاریک او مانند چاهی عمیق است که آدمی در آن فرو میرود و به عمق و رازهایی دست مییابد، بهطوریکه مانند آب حیاتبخش خضر، احساس زندگی و شگفتی را به دست میآورد.
هوش مصنوعی: من دیگر هیچگاه نشانی از او ندیدم، زیرا او در دنیایی بینشان به پادشاهی رسید.
هوش مصنوعی: اگر عطار با او میرفت، دنیا به اندازه یک برگ کاه برایش ارزش نداشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به راه اندر همی شد شاهراهی
رسید او تا به نزد پادشاهی
زُدوده گردد از زنگِ تباهی
به چشمش خوار گردد شاه و شاهی
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کلهای با خاک میگفت
که این دنیا نمیارزد بکاهی
نگارینا نرستی ز آب و در آب
سبک رفتاری و نیکو شناهی
بلی تو ماهی سیمی و هرگز
نترسد در میان آب ماهی
کنارم آبگیری هست و در وی
[...]
زهی بگرفته از مه تا به ماهی
سپاه دولت پیروز شاهی
جهانداری که خورشیدست و سایه
یکی شاهنشهی دیگر الهی
خداوندی که بنهادند گردن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.