گنجور

 
عطار

تَرْسا بَچهٔ مَستم گر پرده بَرَانْدازَد،

بَس سَر که ز هر سویی بَرْ یکْدِگرَ انْدازد

از دِیر بُرون آمَد، سَرمَست و پَریشانْ مو،

یارَب که چِه آتش‌ها در هر جگرَ انْدازد

چُون زلفِ پریشانْ را زُنّار بَرَافْشاند،

صَد رهبرِ ایمان را در رَهْگُذَرَ انْدازد

هم غَمزهٔ غَمّازش بی‌تیر جگر دوزَد،

هم طُرِّهٔ طَرّارَش بی‌تیغ سَرَ انْدازد

در وقتِ تُرُشْ‌رویی، چونْ تَلخْ سُخن گوید؟

بَس شور به شیرینی کانْدر شِکرَ انْدازد

کو عیسيِ روحانی تا مُعْجِزِ خود بیند؟

کو یوسفِ کنعانی تا چشم بَرَانْدازد؟

گر عارضِ خوبِ او از پردِه بُرون آیَد

صَد، چُون پسرِ اَدْهَم، تاج و کمَرَ انْدازد

گر تائِبِ صَدساله بینَد شِکنِ زلفَش،

حالی، به سَرَانْدازی، دَسْتارْ دَرَانْدازد

وَر صوفیِ صافی‌دِلْ رویَش به خیال آرَد،

زُنّارْ کمَرْ سازَد، خِرقهْ به دَرَ انْدازد

گر تَر بکُنَد دریا از چشمهٔ خِضْرَش لَب،

دایم، به نثارِ او موجِ گُهَرَ انْدازد

وَر طَشتِ فَلَکْ روزی در زَر کُنَدَش پِنهان،

همچون گُهَرَش، حالی، زَر بازْ بَرَانْدازد

خورشید، که هر روزی بَسْ تیغ‌زنان آیَد،

از رَشکِ رُخش، هر شب، آخرْ سِپَرَ انْدازد

چُون دوسْتیِ آن بُت در سینه فرود آید،

دل، دشمنِ جان گردد؛ جانْ در خطرَ انْدازد

در دیده و دل هرگز چه خُشک و تَرَم مانَد؟

چون هر نَفَسَمْ آتشْ در خُشک و تَرَ انْدازد

عَطّار اگر روزی نو دولتِ عشق آیَد،

یکبارِ دگر آخر بر وِی نَظَرَ انْدازد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۲۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عین‌القضات همدانی

کو عیسی روحانی تا معجز خود بیند

کو یوسف کنعانی تا جسم براندازد

کو تایب صد ساله تا بر شکن زلفش

حالی بسر اندازی دستار در اندازد

خاقانی

هر تار ز مژگانش تیری دگر اندازد

در جان شکند پیکان چون در جگر اندازد

کافر که رخش بیند با معجزهٔ لعلش

تسبیح در آویزد، زنار دراندازد

دلها به خروش آید چون زلف برافشاند

[...]

خواجوی کرمانی

چون طوطی خطّ تو پر بر شکر اندازد

مرغ دل من آتش در بال و پر اندازد

صوفی ز می لعلت گر نوش کند جامی

تسبیح بر افشاند سجّاده بر اندازد

چون تیر زند چشمت سیاره هدف گردد

[...]

آشفتهٔ شیرازی

از سر چو کله در برم آن ترک براندازد

هر کس نظری دارد در پاش سراندازد

بی دیده نمیبیند رخسار نگارین را

هر کو بصری دارد بر تو نظر اندازد

گر بگذری از کنعان ای یوسف روحانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه