هر دل که ز عشق بی نشان رفت
در پردهٔ نیستی نهان رفت
از هستی خویش پاک بگریز
کین راه به نیستی توان رفت
تا تو نکنی ز خود کرانه
کی بتوانی ازین میان رفت
صد گنج میان جان کسی یافت
کین بادیه از میان جان رفت
راهی که به عمرها توان رفت
مرد ره او به یک زمان رفت
هان ای دل خفته عمر بگذشت
تا کی خسبی که کاروان رفت
ای جان و جهان چه مینشینی
برخیز که جان شد و جهان رفت
از جملهٔ نیستان این راه
آن برد سبق که بی نشان رفت
چون نیستی از زمین توان برد
کی هست توان بر آسمان رفت
محتاج به دانهٔ زمین بود
مرغی که ز شاخ لامکان رفت
عطار چو ذوق نیستی یافت
از هستی خویش بر کران رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حالت پوچی و بیخودی میپردازد. او میگوید هر کسی که از عشق واقعی بیخبر است، در پردهی نیستی گم میشود. برای رسیدن به حالت نیستی و آزادی از قید و بندهای خود، باید از هستی خود دور شویم و از خود رها شویم. او به کسانی که در خواب غفلت به سر میبرند و فرصتهای زندگی را از دست میدهند، هشدار میدهد که عمر به سرعت میگذرد و باید بیدار شوند. شاعر به راهی اشاره میکند که تنها افراد برجسته و اهل معرفت میتوانند در یک لحظه به آن دست یابند. در نهایت، او به ارزش نیستی و گذر از دنیا تأکید میکند و میگوید باید از هستی و تعلقات دنیوی رها شویم تا به معنای واقعی زندگی برسیم.
هوش مصنوعی: هر قلبی که به عشق بیخبر و نشانی از خودش رفته باشد، در پردهٔ عدم پنهان شده است.
هوش مصنوعی: از وجود خود دوری کن، زیرا این مسیر میتواند به سوی نابودی برود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خودت به مرز و نشانهای نرسی، نمیتوانی از این وضعیت و شرایط عبور کنی.
هوش مصنوعی: کسی که درونش پر از گنج و ارزش است، زمانی به مقصد میرسد که آنچه که مانع پیشرفت او بوده، از میان برود.
هوش مصنوعی: طی کردن مسیری که برای انسانها سالها طول میکشد، فردی در یک لحظه از آن عبور کرد.
هوش مصنوعی: ای دل خوابآلود، عمر تو به سرعت میگذرد. تا چه زمانی به خواب خواهی ماند در حالی که زندگی به سمت جلو در حرکت است و کاروان زندگی از چنگت میگریزد؟
هوش مصنوعی: ای دوست و زندگی، چرا بیحالت نشستهای؟ بلند شو که زندگی به پایان رسید و جهان هم از دست رفت.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از میان همه چیزهایی که در زندگی وجود دارند، این راه برای کسی که بدون نشانه و نشاندهی حرکت کرده، به دست آمده است. یعنی شخصی که از مسیر خود مطمئن نیست و فقط به جلو میرود، به نتایج یا اهدافی که برایش مهم هستند، دست پیدا میکند.
هوش مصنوعی: وقتی تو از زمین و دنیا بیخبر هستی، چگونه میتوانی به آسمان و فراتر از آن فکر کنی؟
هوش مصنوعی: مرغی که از شاخهٔ دنیا رفت، به دانهٔ زمین نیاز داشت.
هوش مصنوعی: عطار وقتی که لذت نیستی را درک کرد، از وجود خودش جدا شد و به جهانی دیگر رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
طوفان درم بر آسمان رفت
در شیربها سخن به جان رفت
ساقی، به غم تو عقل و جان رفت
می ده، که تکلف از میان رفت
شد تاب و توانم اندر این راه
من هم بروم، اگر توان رفت
تا شد رخ و زلفت از نظر دور
[...]
کافسوس که تن بماند و جان رفت
از دل صبر و ز تن توان رفت
عشقت چو به قصد عقل و جان رفت
دل هم به غلط در آن میان رفت
دل برد گمان که آن دهان نیست
یک ذره بدید و در گمان رفت
جز حسن تو را چو هست آنی
[...]
گر یار به سوی دیگران رفت
سوی دگر نمیتوان رفت
فریاد که مدعی ز پیشم
با قاصد یار، همزمان رفت
نشناخت ز مستیاش همانا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.