در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست
وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست
عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت
بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست
جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند
بسیار اثر جست و ز یک تن اثری نیست
دل بر سر ره ماند که میدید که هستش
مشکل سفری پیش که چون هر سفری نیست
این کار برون نیست ز دو نوع به تحقیق
یا هیچ نیم یا که به جز من دگری نیست
در ماتم این درد که دورند از آن خلق
آشفته و سرگشته چو من نوحهگری نیست
زان مغز شود خشک و ترم هر شب و هر روز
کز چرخ مرا جز لب و رخ خشک و تری نیست
جانم که ز بستان فلک نیشکری خواست
گفتا نهای واقف که مرا نیشکری نیست
از خوان فلک دل مطلب گر جگرت خورد
زیرا که اگر دل دهدت بی جگری نیست
عطار چو کس را خطری نیست درین راه
تو نیز فرو شو که تورا هم خطری نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیخبری از وضعیت خود و دیگران اشاره میکند. او از عواطف و افکارش میگوید که باعث شده به جستجوی حقیقت بپردازد، اما در نهایت به این نتیجه میرسد که از هیچ چیز خبر ندارد. او از دوری عزیزانش ناراحت است و میگوید که دلش در انتظار آنها مانده است. شاعر بیان میکند که در این سفر پرمشکل زندگی، به جز خود، هیچ کس نیست که او را درک کند. در نهایت، او به ناامیدی و سردی زندگی اشاره کرده و میگوید که دیگر نمیتواند از دنیا چیزی انتظار داشته باشد. شعر به احساس نبودن امید و ارتباط در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در ده خبرهایی در موردی وجود دارد، اما در دنیای شعر و هنر حرفی از مه نیست. این اتفاق هم مانند فلک است که سر و پای مشخصی ندارد.
هوش مصنوعی: ذهن و فکرم با بررسی و تفکر بر همه چیز، دنیا را دگرگون و ناهنجار کرد، ولی این تغییر ناشی از بیخبری او از خودش و هویتش بود.
هوش مصنوعی: کسی که دلی شکسته دارد، به خاطر یاد و اثر از دست رفته هاست، اما از یک نفر هیچ نشانی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: دل در مسیر سفر مانده است، زیرا میفهمد که مشکل بزرگی در پیش روست و این سفر مانند هر سفری نیست.
هوش مصنوعی: این کار به دو حالت ممکن است: یا هیچ چیز نیست یا اینکه کسی غیر از من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در اندوه این درد، که دیگرانی مانند من در حسرتی سرگردان و ناآرام هستند، کسی نیست که برایش سوگواری کند.
هوش مصنوعی: از آن مغز، همواره خشک و تر میشوم، هر شب و هر روز، زیرا از دنیای گردنده تنها لب و چهرهای بیشتر نصیبم نیست.
هوش مصنوعی: روح من مانند نیشکری است که از باغ آسمان خواسته شده، اما او پاسخ میدهد که نمیدانی من هیچ نیشکری ندارم.
هوش مصنوعی: اگر دلت چیزی از آسمان طلب کند، نباید آن را بخوری؛ زیرا اگر دل تو بدون شجاعت باشد، چیزی برای دل نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: وقتی کسی در این مسیر مشکلی ندارد، تو هم باید با اطمینان جلو بروی، زیرا برای تو نیز خطری وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای میر جهانگیر چو تو دادگری نیست
چون تو بگه کوشش و بخشش دگری نیست
ناداده ترا گردش گردون شرفی نیست
نسپرده ترا طایر میمون هنری نیست
بر روی زمین رزمگهی نیست که تا حشر
[...]
عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست
هر چند نگه میکنم از روی حقیقت
یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست
تا پای تو از دایرهٔ عهد برون شد
[...]
از سوز دل مات همانا خبری نیست
کاین ناله شبهای مرا خود سحری نیست
هستند تو را عاشق بسیار ولیکن
دلسوخته در عشق تو چون من دگری نیست
از بهر دوای دل پر درد ضعیفم
[...]
ای خرده شناسان که بانواع فضایل
ارباب شرف را چو شما راهبری نیست
حیف است که با این هنر و فضل شما را
از حال دل مردم دانا خبری نیست
سرمایه سودش چه کنی محنت و رنج است
[...]
گر یار مرا با من مسکین نظری نیست
ما را گله از بخت خود است از دگری نیست
اندیشه ز سر نیست که شد در سر کارش
اندیشه از آن است که با ماش سری نیست
دی بر اثر او رمقی داشتم از جان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.