ای میر جهانگیر چو تو دادگری نیست
چون تو بگه کوشش و بخشش دگری نیست
ناداده ترا گردش گردون شرفی نیست
نسپرده ترا طایر میمون هنری نیست
بر روی زمین رزمگهی نیست که تا حشر
از سم سمند تو بر او بر اثری نیست
ناداده کف راد تو صد بار بمردم
در کنج ملوکان زمانه گهری نیست
بی رخنه گرز تو بحصنی بدنی نه
ناسفته ز تیر تو بحصنی سپری نیست
بی شکر تو در دهر گشاده دهنی نه
بی امر تو در گیتی بسته کمری نیست
مانند تو در مجلس دینار دهی نیست
برسان تو در میدان لشگر شکری نیست
از جمع امیران جهان چون تو ندیدم
وز جمله شاهان چو تو اندر خبری نیست
بی مدح و ثنای تو گزیده سخنی نیست
بی تیغ و سنان تو ستوده ظفری نیست
نزدیک تو کس رنج نبرده است بخدمت
کز دولت گنج تو بر او تازه تری نیست
دانا و توانا بسفر گردد مردم
از قصد بدرگاه تو بهتر سفری نیست
هرچند بدرگاه تو من قصد نکردم
چون من بجهان نیز تو را مدح گری نیست
وقفیست ز دو میر دهی خرد بمن بر
در ده بجز از جفت من و برزگری نیست
یک روز مرا باشد و یک روز مرا نه
زیرا که در این نعمت پیوسته سری نیست
هر کار گذاری که بدین ناحیت آید
گوید که مرا برده تو بر گذری نیست
چون راست شود کارش و ایمن بنشیند
گوید که مرا جز بده تو نظری نیست
در قسم نشد گویم در قسم شده گیر
در نیمه من کسرا آن داد وری نیست
هرچند بگویم سخن من ننیوشد
گوید که در این معنی ما را نظری نیست
غم نیست بگیتی که غمی نیست فزون زان
بد نیست در آفاق که زان بد بتری نیست
من باز نمودم بتو ای میر همه حال
کز گفته من هیچکسی را ضرری نیست
آن را خطری نیست بر تو به جهان را؟
کان را ببر من که رهی ام خطری نیست
خالی نکناد ایزد گوشت ز بشارت
زیرا که بجود تو بگیتی بشری نیست
باد از تو و یاران تو بیداد فلک دور
کاندر همه آفاق چو تو دادگری نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش میر جهانگیر و ویژگیهای او همچون دادگری، بخشش و قدرت اشاره دارد. شاعر میگوید که هیچکس مانند او در جهان وجود ندارد و او نمونهای از لطف و عدالت است. او برتریهای میر را در میدان جنگ، در بخشش به مردم و در قدرت او به تصویر میکشد. شاعر به این نکته اشاره میکند که هیچ درد و رنجی در خدمت او بیپاسخ نمانده و قدر و منزلت او در بالاترین درجه است. همچنین، او بر این باور است که در دنیای کنونی کسی به خوبی میر وجود ندارد و همه به سوی او جذب میشوند. در نهایت، شاعر از خداوند میخواهد که قدرت و دادگری میر را حفظ کند، زیرا او به نوعی نماینده عدالت در زمین است.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار و جهانفرمانروای بینظیر، هیچکس به اندازه تو عدالتگستر و بخشنده نیست. تلاش و فداکاری دیگری به اندازه تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بدون تلاش و کوشش در زندگی، به هیچ چیزی نمیتوان رسید و بدون مهارت و خلاقیت، ارزش و هنری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هیچ کجای زمین جای مبارزهای نیست که تا پایان عالم، نشانهای از اثر سم اسب تو بر آن دیده نشود.
هوش مصنوعی: به خاطر نداشتن سرمایه و آنچه که برای زندگی نیاز دارم، بارها در گوشهای از این دنیا مانند مردهای بیحیات به سر میبرم و در این زمانهای که زندگی میکنم، هیچ چیز ارزشمندی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر در دژ تو هیچ نقطه ضعفی وجود نداشته باشد، که تیرهای تو نتوانند در آن نفوذ کنند، پس هیچ سپری نخواهد توانست در برابر تیرهای تو مقاومت کند.
هوش مصنوعی: بدون وجود تو در این دنیا، هیچ کس نمیتواند حرفی بزند و بدون فرمان تو در این جهان، کسی نمیتواند کمربند خود را ببندد.
هوش مصنوعی: در میان جمع، کسی مانند تو نیست که به راحتی پول خرج کند و در میدان جنگ هم هیچ چیز شیرینی مانند وجود تو پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: جز تو در میان امیران و شاهان دنیا، هیچکس را ندیدهام و هیچ خبری از کسی به خوبی تو ندارم.
هوش مصنوعی: بدون ذکر فضایل تو، سخنی با ارزش وجود ندارد و بدون شمشیر و دلاوری تو، پیروزی قابل ستایش نخواهد بود.
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازهی تو زحمت نکشیده است، زیرا از نعمت و ثروت تو بر او چیزی تازهتر و باارزشتر نیست.
هوش مصنوعی: افراد دانا و توانمند به سفر میروند، اما هیچ سفری بهتر از سفر به درگاه تو نیست.
هوش مصنوعی: هرچند من در درگاه تو نیت خاصی نداشتم، اما در دنیا نیز نمیتوانم تو را ستایش کنم.
هوش مصنوعی: شما به من خردی دادهاید که فقط برای من و همراه من مفید است و هیچ کشاورزی دیگر نمیتواند از آن بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: یک روز محبت من را دارید و روز دیگر ندارید؛ چون در این نعمت همیشه ثباتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به این منطقة میآید میگوید که من توسط تو به این سرزمین آورده شدهام و راهی برای بازگشت ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی کارش به درستی انجام شود و در آرامش نشسته باشد، میگوید که من هیچ نظری جز اینکه به تو بپردازم ندارم.
هوش مصنوعی: شکوه و بزرگمنشی خود را به کسی نشان نده و سعی کن در میانهها بمانی، زیرا در طبقاتی از وجود انسان، چیزهایی وجود دارد که فراتر از آن ممکن است باشد.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که من حرف بزنم و توضیح دهم، او گوش نمیدهد و میگوید که در این موضوع نظری ندارد.
هوش مصنوعی: غمانگیز نیست در این دنیا که غمی بیشتر از این وجود نداشته باشد. در جهان هیچ بدی بدتر از این وحشتناکی نیست.
هوش مصنوعی: من به تو، ای سرور همه اوصاف، نشان دادم که از گفتهی من هیچ کس ضرر نخواهد دید.
هوش مصنوعی: در این دنیا برای تو خطری وجود ندارد؟ براستی که من به خودم نمیترسم و هیچ خطری بر من نیست.
هوش مصنوعی: از خداوند نخواه که تو را از خوشی و نوید بیبهره کند، زیرا که وجود تو در این دنیا بینظیر و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: باد و طوفان از جانب تو و دوستانت به آسمان و زمین ظلم میکند، زیرا در هیچ کجای عالم کسی به عدالت و دادگری تو نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست
هر چند نگه میکنم از روی حقیقت
یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست
تا پای تو از دایرهٔ عهد برون شد
[...]
در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست
وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست
عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت
بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست
جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند
[...]
از سوز دل مات همانا خبری نیست
کاین ناله شبهای مرا خود سحری نیست
هستند تو را عاشق بسیار ولیکن
دلسوخته در عشق تو چون من دگری نیست
از بهر دوای دل پر درد ضعیفم
[...]
ای خرده شناسان که بانواع فضایل
ارباب شرف را چو شما راهبری نیست
حیف است که با این هنر و فضل شما را
از حال دل مردم دانا خبری نیست
سرمایه سودش چه کنی محنت و رنج است
[...]
گر یار مرا با من مسکین نظری نیست
ما را گله از بخت خود است از دگری نیست
اندیشه ز سر نیست که شد در سر کارش
اندیشه از آن است که با ماش سری نیست
دی بر اثر او رمقی داشتم از جان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.