دل گم شد و معشوق دل من در سراغ او در طلب
گاهی به حی گه بادیه گه در عجم گه در عرب
دل داشت رنگ خون ولی معشوق دل را چون کنم
نه رنگ دارد نه نشان نه نام دارد نه نسب
سنبل نروید از سمن زنارکی بندد شمن
خور سر زند در غالیه مه دیده مشکین سلب
سنگین دلست و سیم تن از ارغوان دارد بدن
شیرین دهان پیمان شکن جان از دهان او بلب
هم از نمک ریزد شکر در لعل او لؤلؤتر
تیرش بجانها کارگر دلها از او در تاب و تب
باریک مو تاریک دل روشن روان پیمانگسل
مهر و مهنداز وی خجل هم در حسب هم در نسب
دل آتش مجمر بود معشوق دل عنبر بود
دودش عیان بر سر بود در بزم سوزد روز و شب
آشفته دل معدوم شد معشوق دل مفهوم شد
معلوم شد معلوم شد حیدر بود هان بی ادب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به دل گمشده و معشوق خود اشاره میکند و بیان میکند که در پی یافتن او به دنبال حرکات و نشانههای مختلف میگردد. معشوق او هیچ رد و نشان و نسبی ندارد و دل شاعر پر از عشق و شوق است. او توصیفاتی از معشوق میآورد که شامل زیبایی، لطافت و جذابیت او میشود. بیان میشود که دل او چون آتش میسوزد و معشوقش مانند عنبر و شکر شیرین است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که معشوقش حقیقتاً حیدر است که خود را نشان میدهد و او از این شناخت خوشحال است.
هوش مصنوعی: دل من گم شده و معشوق من در جستجوی دل من است. او گاهی در بیابان، گاهی در سرزمین عجم و گاهی در سرزمین عرب به دنبال من میگردد.
هوش مصنوعی: دل من رنگ خون داشت و احساساتی عمیق و شدید. اما معشوق من، دل این احساس را چگونه درک کند؟ دل او نه رنگی دارد، نه نشانی، نه نامی و نه نسبی که بتوان به آن اشاره کرد.
هوش مصنوعی: گل سنبل از گل سمن نمیروید، زنی که به خود زینتی میبندد، در دل شب با چهرهای که همچون مشک سیاه و زیباست، به خواب میرود.
هوش مصنوعی: او دلی سنگین و بدنی از جنس نقره دارد و مانند گل ارغوان زیباست. جان او، که شیرینزبان است، به خوبی به پیمانشکنیاش اشاره میکند و از دهانش کلمات جذاب و دلنشینی بیرون میآید.
هوش مصنوعی: او مانند لؤلؤی درخشان و ارزشمند، همیشه جذاب و دلربا است. عشاق و دلدادگان به خاطر وجود او دچار حالتهای مختلفی از شوق و اضطراب میشوند و این احساسات، تأثیر عمیقی بر دلها دارد.
هوش مصنوعی: زن موهایی باریک و دلی تیره دارد، اما جان او روشن است. او با زیبایی و محبت خود، دل هر کسی را به دست میآورد و با خجالت از اینکه هم در نسب و هم در شرافت مقام بالایی دارد، به زندگی ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: دل به مانند آتشی در آتشدان است، و محبوب همچون عنبر میباشد. دودی که از این آتش برمیخیزد، به وضوح در فضا دیده میشود. در محفل، این آتش روز و شب میسوزد.
هوش مصنوعی: دل بیقرار و نگران من، دیگر وجود ندارد و عشق واقعی درک و روشن شد. حالا معلوم شده که آنچه من در جستجویش بودم، حیدر است. او که مورد احترام و محبت است، حالا خود را نشان داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیرالوری بعد النبی نورالهدی فی المنصب
شمس الندی فیالمغرب بدرالدجی فی الموکب
احسنت یا بدرالدجی لبیک یا وجهالعرب
ای روی تو خاقان روز وی موی تو سلطان شب
شمسالضحی ایوان تو بدر الظم دیوان تو
فرمان همه فرمان تو ای مهتر عالی نسب
خه خه بنامیزد مهی هم صدر و بدر درگهی
[...]
لاح الصباح المختفی والدیک نادی بالطرب
قم فاسقنی ثم اسقنی یا بدر ماء کاللهب
می ده مرا می ده مرا کاندر غمت می به مرا
لب بر لب امشب نه مرا کامد ز غم جانم به لب
یا من له قلبی فدا و صلا علی رغم العدی
[...]
تا چند آیم بر درت با عجز و لابه نیمشب
بینم ترا با مدعی مست می و گرم طرب
تابم کجا با مهر تو من شبنم و خور چهر تو
تو آتشی و من نیم تو ماهتاب و من قصب
سندان دل و سیمین تنی در سیم داری آهنی
[...]
ماه مبارک چهر من می ده که شد ماه رجب
و اندر طرب شیر عجم از مولد میر عرب
همچون رخت با صد صفا هر ساله بین عشرت فزا
جشنی زحب شاه ما رخت افکن از ما رجب
جشنی چو طور اسرار گو بیضا بچوگانش چوگو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.