گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

دل گم شد و معشوق دل من در سراغ او در طلب

گاهی به حی گه بادیه گه در عجم گه در عرب

دل داشت رنگ خون ولی معشوق دل را چون کنم

نه رنگ دارد نه نشان نه نام دارد نه نسب

سنبل نروید از سمن زنارکی بندد شمن

خور سر زند در غالیه مه دیده مشکین سلب

سنگین دلست و سیم تن از ارغوان دارد بدن

شیرین دهان پیمان شکن جان از دهان او بلب

هم از نمک ریزد شکر در لعل او لؤلؤتر

تیرش بجانها کارگر دلها از او در تاب و تب

باریک مو تاریک دل روشن روان پیمانگسل

مهر و مهنداز وی خجل هم در حسب هم در نسب

دل آتش مجمر بود معشوق دل عنبر بود

دودش عیان بر سر بود در بزم سوزد روز و شب

آشفته دل معدوم شد معشوق دل مفهوم شد

معلوم شد معلوم شد حیدر بود هان بی ادب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

خیرالوری بعد النبی نورالهدی فی المنصب

شمس الندی فی‌المغرب بدرالدجی فی الموکب

سنایی

احسنت یا بدرالدجی لبیک یا وجه‌العرب

ای روی تو خاقان روز وی موی تو سلطان شب

شمس‌الضحی ایوان تو بدر الظم دیوان تو

فرمان همه فرمان تو ای مهتر عالی نسب

خه خه بنامیزد مهی هم صدر و بدر درگهی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مجیرالدین بیلقانی

لاح الصباح المختفی والدیک نادی بالطرب

قم فاسقنی ثم اسقنی یا بدر ماء کاللهب

می ده مرا می ده مرا کاندر غمت می به مرا

لب بر لب امشب نه مرا کامد ز غم جانم به لب

یا من له قلبی فدا و صلا علی رغم العدی

[...]

آشفتهٔ شیرازی

تا چند آیم بر درت با عجز و لابه نیم‌شب

بینم ترا با مدعی مست می و گرم طرب

تابم کجا با مهر تو من شبنم و خور چهر تو

تو آتشی و من نیم تو ماهتاب و من قصب

سندان دل و سیمین تنی در سیم داری آهنی

[...]

جیحون یزدی

ماه مبارک چهر من می ده که شد ماه رجب

و اندر طرب شیر عجم از مولد میر عرب

همچون رخت با صد صفا هر ساله بین عشرت فزا

جشنی زحب شاه ما رخت افکن از ما رجب

جشنی چو طور اسرار گو بیضا بچوگانش چوگو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جیحون یزدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه