گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

تا چند آیم بر درت با عجز و لابه نیم‌شب

بینم ترا با مدعی مست می و گرم طرب

تابم کجا با مهر تو من شبنم و خور چهر تو

تو آتشی و من نیم تو ماهتاب و من قصب

سندان دل و سیمین تنی در سیم داری آهنی

داری به خلد اهریمنی بس ساحری ای بوالعجب

بالات نخل بارور وز لب رطب آورده بر

وان غبغب چون سیم تر چون کوزه نخل رطب

باشد چو مویت مشک تر مشک ار کشد مه را به سر

تابد چو روی تو قمر گر مه کند عنبر سلب

در جمع خیل دلبران تو شاه و باقی چاکران

در دفتر جان‌پروران روی تو فرد منتخب

من خود نبینم پیش تو چون نوش نوشم نیش تو

قربان منم در کیش تو بر من چه می‌آری غضب

زلف تو هندو ای پسر هندو کشد گر خور ببر

خالت بود زنگی اگر زنگی ز مه دارد نسب

من خود گدا تو محتشم ای خاک کویت جام جم

در منزلت شاه عجم در مرتبت میر عرب

تو بوتراب ای پادشه خصمت بود خاک سیه

بس فرق باشد در شبه از مصطفی تا بولهب

آشفته خواهد چون غبار آرد به کوی گو گذار

برخیز و اسبابش بیار ای آفرینش را سبب

یا رب آمن روعتی یا صاحبی فی غربتی

یا مونسی فی وحشتی یا راحتی عند التعب

 
 
 
ناصرخسرو

خیرالوری بعد النبی نورالهدی فی المنصب

شمس الندی فی‌المغرب بدرالدجی فی الموکب

سنایی

احسنت یا بدرالدجی لبیک یا وجه‌العرب

ای روی تو خاقان روز وی موی تو سلطان شب

شمس‌الضحی ایوان تو بدر الظم دیوان تو

فرمان همه فرمان تو ای مهتر عالی نسب

خه خه بنامیزد مهی هم صدر و بدر درگهی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مجیرالدین بیلقانی

لاح الصباح المختفی والدیک نادی بالطرب

قم فاسقنی ثم اسقنی یا بدر ماء کاللهب

می ده مرا می ده مرا کاندر غمت می به مرا

لب بر لب امشب نه مرا کامد ز غم جانم به لب

یا من له قلبی فدا و صلا علی رغم العدی

[...]

آشفتهٔ شیرازی

دل گم شد و معشوق دل من در سراغ او در طلب

گاهی به حی گه بادیه گه در عجم گه در عرب

دل داشت رنگ خون ولی معشوق دل را چون کنم

نه رنگ دارد نه نشان نه نام دارد نه نسب

سنبل نروید از سمن زنارکی بندد شمن

[...]

جیحون یزدی

ماه مبارک چهر من می ده که شد ماه رجب

و اندر طرب شیر عجم از مولد میر عرب

همچون رخت با صد صفا هر ساله بین عشرت فزا

جشنی زحب شاه ما رخت افکن از ما رجب

جشنی چو طور اسرار گو بیضا بچوگانش چوگو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جیحون یزدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه