بگویم ار ز غم عشق داستانی را
چو خویش واله و شیدا کنم جهانی را
به بوی آنکه شوم طعمه سگان درش
نهفتهام به بدن مشت استخوانی را
نمانده است تمیزی میانه من و غیر
بکش برای خدا تیغ امتحانی را
شعیب عشق چه شد رهنمون به طور ظهور
امین سینه سینا کند شبانی را
به دست پیر مغان اوفتد چو نقش بتم
به بتکده ببرد طرفه ارمغانی را
به غیر چشم که برابردی تو حکم براند
کسی چگونه کشید آنچنان کمانی را
عجب ز دلشدگان نیست این عجب باشد
که دل ز کف بستانند دلستانی را
ز عمر خویش شود بهرهور چو خضر کسی
که دستگیر شود پیر ناتوانی را
کند به دیدهٔ یعقوب جا چو کحل نسیم
برد ز مصر اگر گرد کاروانی را
ز دادخواهی مردم تو را به عرصه حشر
برای من نگذارند یک زمانی را
به سرو فخر کند باغبان و آشفته
به دیده آب دهد شاخ ارغوانی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگار من که بلب جان دهد جهانی را
ببوسه یی بخرد از تو نیم جانی را
میان وصل و فراقش ز بهر ما سخنست
دو پادشا بخصومت خورند نانی را
میان دایره روی او ز خال سیاه
[...]
در آتش ارفکنم تخم مهربانی را
دهم بتربیتش آب زندگانی را
بدوستی که گرم دسترس بجان باشد
بمزد، کینه دهم دشمنان جانی را
حنای عیش جهان چون، شفق نمی ماند
[...]
رساند ابر به جایی گهرفشانی را
که برد کوه غم از سینه ها گرانی را
درین دو هفته که در آتش است نعل بهار
مده چو لاله ز کف جام ارغوانی را
مدار دست ز تعمیر دل درین موسم
[...]
خمید نرگس پژمردهای ز اَنده و شرم
چو دید جلوهٔ گلهای بوستانی را
فِکند بر گلَ خودروی دیدهٔ امید
نهفته گفت بدو این غم نهانی را
که بر نکرده سر از خاک، در بسیط زمین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.