در آتش ار فکنم تخم مهربانی را
دهم به تربیتش آب زندگانی را
به دوستی که گرَم دسترس به جان باشد
به مزد، کینه دهم دشمنان جانی را
حنای عیش جهان چون شفق نمیماند
دلا ز دست مده اشک ارغوانی را
تعلقم به حیات است وقت پیری بیش
که مفت باختهام موسم جوانی را
غمی ز کار فرو بسته نیست، میترسم
که از بدیههٔ اشکم برد روانی را
به آن رسیده کز آئینه رو بگردانی
چه خوش رساندهای آئین سرگرانی را
به اختیار جهان دلنشین کس نشود
چنانکه منزل بی آب کاروانی را
به سرو خانگی ار آشنا شود قمری
به بال اره کند سرو بوستانی را
کلیم بخت مرا روز خوش نصیب نکرد
مباد یاد کنم عهد شادمانی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با احساسات عمیق و تأملاتی درباره عشق، زندگی و زمان پیری سرشته شده است. شاعر از کاشت تخم مهربانی صحبت میکند که نیاز به تربیت و آبیاری دارد. او به دوستیهایی اشاره میکند که جان او را گرم میکنند و از کینه دشمنان مینالد. شاعر به ناپایداری لذتهای دنیا و ارزش اشکهایش میپردازد و از غمها و ترسهای خود در زندگی سخن میگوید. همچنین بر این نکته تأکید دارد که در زمان پیری، تعلق به زندگی و یادآوری روزهای جوانی افزایش مییابد، و به یادآوری شادیهای گذشتهاش حسرت میخورد. در نهایت، او از بیوفایی روزگار و یادآوری خاطرات شادمانه ابراز ناامیدی میکند.
هوش مصنوعی: اگر دانهی محبت را در آتش بیفکنم، به آن آب زندگی میدهم تا رشد کند و تربیت یابد.
هوش مصنوعی: اگر دوستی داشته باشم که به من نزدیک و جاننواز باشد، به خاطر او زبان به کینهتوزی از دشمنانم میگشایم.
هوش مصنوعی: عیش و خوشیهای دنیا مانند نور غروب زودگذر و زود تمام میشود، پس عزیزم، اشکهای ارغوانی و زیبا را به راحتی از دست نده، زیرا آنها میتوانند نشانهای از دلدادگی و احساسات عمیق باشند.
هوش مصنوعی: در زمان پیری بیشتر به زندگی علاقهمند هستم، چرا که در جوانیام فرصتهایم را بیدلیل از دست دادهام.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی ندارم که درگیر کارها باشم، اما نگرانم که ناگهان اشکهایم به راحتی بریزند.
هوش مصنوعی: اگر به آن مرحله رسیدهای که از آینه روی برگردانی، پس چه خوب است که به این مرحله از دلبستگی و سرگرمی دست یافتهای.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند مانند خانهای که در آن آب نیست، دلنشینی و راحتی جهان را انتخاب کند.
هوش مصنوعی: اگر قمری به سرو خانگی عادت کند، میتواند به آسانی سروهای بوستان را نیز ترغیب کند و بدان علاقمند شود.
هوش مصنوعی: روز خوشی نصیب من نشده است، پس هرگز یاد روزهای شاد را نکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگار من که بلب جان دهد جهانی را
ببوسه یی بخرد از تو نیم جانی را
میان وصل و فراقش ز بهر ما سخنست
دو پادشا بخصومت خورند نانی را
میان دایره روی او ز خال سیاه
[...]
رساند ابر به جایی گهرفشانی را
که برد کوه غم از سینه ها گرانی را
درین دو هفته که در آتش است نعل بهار
مده چو لاله ز کف جام ارغوانی را
مدار دست ز تعمیر دل درین موسم
[...]
بگویم ار ز غم عشق داستانی را
چو خویش واله و شیدا کنم جهانی را
به بوی آنکه شوم طعمه سگان درش
نهفتهام به بدن مشت استخوانی را
نمانده است تمیزی میانه من و غیر
[...]
خمید نرگس پژمردهای ز اَنده و شرم
چو دید جلوهٔ گلهای بوستانی را
فِکند بر گلَ خودروی دیدهٔ امید
نهفته گفت بدو این غم نهانی را
که بر نکرده سر از خاک، در بسیط زمین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.