بهتر ز کوی یار، دل اندر نظر نداشت
یا چون منِ فلکزده جای دگر نداشت
چندین هزار یار گرفتم یک از هزار
همچون «هزار» از دل زارم خبر نداشت
گفتم من آنچه راست، به گوشی اثر نکرد
کِشتم هر آنچه تخمِ حقیقت، ثمر نداشت
جز قطره خون، که دیده نثار ره تو کرد
دل در بساط آه دگر در جگر نداشت
یک عمر ریختیم به دل خون و حاصلش
این قطره گشت و هیچ ازین بیشتر نداشت
آنی غم از خرابی بنیان عمر من
غفلت نکرد، بیشتر از این هنر نداشت
تا آن دقیقهای که نکرد استخوانم آب
از سر هوای عشق وطن دست برنداشت
ز اول قدم، جدا شدم از همرهان، که کس
در این طریق، یک قدم راست، برنداشت
ایران پیر، همچو جوانان دور ما
بیعفت و خطارَوِش و بدگهر نداشت
ببریده آن درخت، که بودش سرشت تلخ
برکنده آن نهال، کِش امّید بر نداشت
امّیدم آنکه طرف نبندد به زندگی
هر ناخلف پسر، که نشان از پدر نداشت
دردش به تخم چشم جوانان بد، که فارس
چون «زنددخت» دختر نیکوسیر نداشت
وجدان و حس، دو دشمن فولاد پنجهاند
آن کس که داشت دشمن از اینان بتر نداشت
سوگند میخورم به حقیقت که در جهان
روح بشر، ز روح حقیقت خبر نداشت
از عشق سگ، ملامت عارف مکن که گفت
جز این به هرچه دست زدم جز ضرر نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر غم و اندوه شاعر از عشق ناکام و دلتنگی برای یار است. شاعر میگوید که هرچند در زندگی یاران زیادی داشته، اما هیچکدام از آنها نتوانستهاند جایگزین عشق واقعیاش شوند. او از دشواریهایی که در تلاش برای بیان حقیقت و ابراز احساساتش با آن مواجه شده، سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که درد و رنجش نتیجهی عشق است. همچنین، او از نابسامانیهای اجتماعی و فرهنگی در سرزمینش گلهمند است و بهدنبال امیدی برای آیندهای بهتر میگردد. شاعر با ابراز ناامیدی از انسانها و شرایط موجود، به آثار منفی عشق و انزوای خود نیز اشاره دارد.
هوش مصنوعی: بهتر از این است که دل به کوی یار بسپارید و به کسی دیگر فکر نکنید، یا مثل من که بدبخت و بیچارهام، جایی جز یاد یار ندارم.
هوش مصنوعی: من دوستان زیادی دارم، اما از میان آنها فقط یکی مثل هزاران دوست دیگر برای دل شکستهام اهمیت نمیدهد و از حال من خبر ندارد.
هوش مصنوعی: گفتم آنچه درست و حقیقت دارد، به دل کسی تأثیری نداشت؛ بنابراین هر چیزی که به بار نیاورد و حقیقت را نتوانست به ثمر برساند، از بین بردم.
هوش مصنوعی: به جز قطرهای خون که برای تو از چشمانم ریخت، دل دیگر هیچ چیزی برای نثار کردن ندارد و در جانم نیز جایی برای درد و آه باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: ما سالها احساسات و دردهای خود را در دل نگه داشتیم، اما تمام آنچه که از این همه رنج برداشتیم فقط یک قطره بود و هیچ چیز بیشتری نداشتهایم.
هوش مصنوعی: غصهام از خراب شدن پایههای زندگیام، همیشه وجود داشت و او هیچ کار دیگری برایم نکرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به آخرین مرحله نرسم و استخوانهایم تسلیم نشوند، از عشق به وطن دست نخواهم کشید.
هوش مصنوعی: از همان آغاز راه، از همراهانم جدا شدم، زیرا هیچکس در این مسیر، یک قدم صحیح و درست برنداشته بود.
هوش مصنوعی: ایران قدیمی، مانند جوانان دور و بر ما که بیشرم و دچار اشتباه و ناپاک هستند، نداشت.
هوش مصنوعی: درختی که ریشههای تلخ داشت، بریده شده و نهالی که از آن جدا شده، دیگر امیدی به رشد و باروری ندارد.
هوش مصنوعی: امیدوارم که زندگی هر پسری که ناپسند است، به خاطر عدم شایستگیاش زیر بار فشار قرار نگیرد، چون این وضعیت نشاندهندهی ضعف یا ناتوانی پدر اوست.
هوش مصنوعی: دردی که جوانان از آن رنج میبرند، به هیچ میارزد، زیرا در میان فارسها مانند «زنددخت» دختر نیکو سیرت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وجدان و حس، دو نیروی قدرتمند هستند که به عنوان دشمن خود را نشان میدهند. کسی که با این دو دشمن درون خود مقابله میکند، از هیچ دشمن دیگری نمیترسد.
هوش مصنوعی: به حقیقت سوگند میخورم که در این دنیا، روح انسان از وجود حقیقت بیخبر بود.
هوش مصنوعی: از عشق به سگ، عارف را سرزنش نکن، زیرا او گفت که هر چیزی غیر از این، فقط به من آسیب زده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکدم نبد که چرخ مرا زیر و بر نداشت
جز رنج من زمانه مرادی دگر نداشت
بی سر شدم چو دایره در پای عشق او
کاین کار همچو دایره پایان و سر نداشت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما بیخبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بیخبر ما خبر نداشت
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
[...]
در کوی عشق هرکه چومن سیم وزر نداشت
هرگز درخت عشرت او برگ وبر نداشت
بسیار حلقه بردر وصل بتان زدیم
دیدیم هم کلید به جز سیم وزر نداشت
گفتم بکوی حیله زمانی فرو شوم
[...]
تب دوش از ملال تو از خود خبر نداشت
ظالم به خود گمان ستم این قدر نداشت
گفتم به دل بگیردت اندر بدن گرفت
آه نکرده کار وقوف اثر نداشت
حسنت هزار شعبده در عرضه داشت لیک
[...]
می دید رویت آینه و دیده برنداشت
خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت
برگ گلی نبرد صبا از چمن برون
کز درد، بلبلی ز پیاش ناله برنداشت
در حیرتم که دیده ازو برنداشتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.