سحرگاهی به نزد خواجه رفتم
که بفزاید مرا جاهی و مالی
به دست خواجه در، ده بدر دیدم
کز آن هر بدر بود او را ملالی
درآمد مرغکی وانگه به منقار
ربود از فرق هر بدری هلالی
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
سحرگاهی به نزد خواجه رفتم
که بفزاید مرا جاهی و مالی
به دست خواجه در، ده بدر دیدم
کز آن هر بدر بود او را ملالی
درآمد مرغکی وانگه به منقار
ربود از فرق هر بدری هلالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنین زرد و نوان مانند نالی
نکردهستم غم دلبر غزالی
نه آنم من که خنبانید یارد
مرا هجران بدری چون هلالی
نه مالیده است زیر پا چو خوسته
[...]
نگر تا از بلای او ننالی
که گر نالی ز ناله بر محالی
الا تا بر زمین و بر حوالی
ز دیبا گسترد نیسان نهالی
مبادا گیتی از دو شاه خالی
ز شه بونصر و خسرو بوالمعالی
ز هر دو خصم پست و دوست عالی
[...]
مرا وقتی خوشست امروز و حالی
قدحها پر کنید و حجره خالی
که داند تا چه خواهد بود فردا
بزن رود و بیاور باده حالی
رهی دلسوزتر از روز هجران
[...]
بنانک مستعد بالنوال
و شأنک غالب فی کل حال
تو آن شاهی که اقلیم خرد را
خجسته طالع و فرخنده فالی
و امرک لو خصصت به الثریا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.