گنجور

 
انوری

مرا وقتی خوشست امروز و حالی

قدحها پر کنید و حجره خالی

که داند تا چه خواهد بود فردا

بزن رود و بیاور باده حالی

رهی دلسوزتر از روز هجران

میی خوشتر ز شبهای وصالی

ز طبع خود نخواهد گشت گردون

اگر زو شکر گویی یا بنالی

قدح بر دست من نه تا بنوشم

به یاد مجد دین زین‌المعالی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

چنین زرد و نوان مانند نالی

نکرده‌ستم غم دلبر غزالی

نه آنم من که خنبانید یارد

مرا هجران بدری چون هلالی

نه مالیده است زیر پا چو خوسته

[...]

قطران تبریزی

الا تا بر زمین و بر حوالی

ز دیبا گسترد نیسان نهالی

مبادا گیتی از دو شاه خالی

ز شه بونصر و خسرو بوالمعالی

ز هر دو خصم پست و دوست عالی

[...]

انوری

سحرگاهی به نزد خواجه رفتم

که بفزاید مرا جاهی و مالی

به دست خواجه در، ده بدر دیدم

کز آن هر بدر بود او را ملالی

درآمد مرغکی وانگه به منقار

[...]

مجیرالدین بیلقانی

بنانک مستعد بالنوال

و شأنک غالب فی کل حال

تو آن شاهی که اقلیم خرد را

خجسته طالع و فرخنده فالی

و امرک لو خصصت به الثریا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه