ز عشق تو نهانم آشکارست
ز وصل تو نصیبم انتظارست
ز باغ وصل تو گل کی توان چید
که آنجا گفتگوی از بهر خارست
ولی در پای تو گشتم بدان بوی
که عهدت همچو عشقم پایدارست
دلم رفت و ز تو کاری نیامد
مرا با این فضولی خود چه کارست
چو گویم بوسهای گویی که فردا
کرا فردای گیتی در شمارست
به بند روزگارم چند بندی
سخن خود بیشتر در روزگارست
به عهدم دست میگیری ولیکن
که میگوید که پایت استوارست
ترا با انوری زین گونه دستان
نه یکبار و دوبارست و سه بارست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و انتظار برای وصال معشوق سخن میگوید. او به زیباییهای وصال اشاره میکند و مینویسد که در باغ وصال، فقط گلها وجود ندارند و خارها هم هستند. با این حال، عشق او به معشوق پایدار است و او نمیتواند از آن دل بکند. شاعر به درد دل خود اشاره میکند و میگوید که عشقش او را به بند کشیده و تنها در انتظار روزهای بهتر است. در پایان، تأکید میکند که وعدههای معشوق برایش مهم است و به تکرار تاکید میکند که این وعدهها همیشه ثابت نیستند.
هوش مصنوعی: عشق تو برایم پنهان نیست و همگان از آن باخبرند، و آنچه از وصالت نصیبم شده، تنها انتظار است.
هوش مصنوعی: از باغ وصالت نمیتوان گلی چید، چون در آنجا تنها به گفتگو از خار و خس پرداخته میشود.
هوش مصنوعی: من در پای تو به جستوجو پرداختم، به خاطر بویی که نشان از این دارد که رابطهات با من همچون عشق من، پایدار و استوار است.
هوش مصنوعی: دل من رفت و تو هیچ تلاشی برای کمک به من نکردی. حالا با این کنجکاوی و فضولی خودم چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: وقتی میگویم بوسهای بده، گویی میپرسی فردا چه کسی در دنیا از فردا خبر دارد؟
هوش مصنوعی: زندگی من به محدودیتها و قیدهایی گرفتار است و من بیشتر از آنچه که در زندگی روزمرهام میگویم، در این قیدها محصور شدهام.
هوش مصنوعی: تو به وعدهات عمل میکنی، اما کسی میگوید که پایت محکم است.
هوش مصنوعی: تو را با انوری اینگونه میسازند، نه فقط یک بار یا دوبار، بلکه بارها و بارها.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سده جشن ملوک نامدارست
ز افریدون و از جم یادگارست
زمین گویی تو امشب کوه طورست
کزو نور تجلّی آشکارست
گر این روزست شب خواندش نباید
[...]
سخنشان در فصاحت آبدارست
هنرشان در شجاعت بیشمارست
بکن چربی که شیرینیت یارست
که شیرینی به چربی سازگارست
گل از شوق تو خندان در بهارست
از آنش رنگهای بیشمارست
سماع از بهر جانِ بیقرارست
سبک بَرجَه چه جای انتظارست؟!
مشین این جا تو با اندیشه خویش
اگر مردی برو آن جا که یارست
مگو باشد که او ما را نخواهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.