شمارهٔ ۹۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و ثنای مولای متقیان علی ابن ابی طالب علیه السلام
ای عقل خنجر تو و ناوردگاه جان
بیرون جهان سمند کمال از پل جهان
عنّین رکی است دهر، مده تاب در کمند
تر دامنی است چرخ، منه تیر در کمان
زلفی شکن که روی نماید در او یقین
راهی مرو، که باژ ستاند در او کمان
زان در کف الست کمر بسته ئی چو چرخ
تا پنبه وار باز نشینی بدو کدان
در گردن بتان نکنی دست همچو عقد
آوارگی نبرده چو گوهر ز خانمان
ای دولت آستان تو، بر شرفه ی فلک
دام زمین چه میکنی و دانه ی زمان
در چار سوی عنصر هنگامه ئی است کرم
پرهیز کن ز جیب شکافان بی نشان
خلوت مخواه تا نزند مرگ بارگاه
اختر مجوی تا نکنی منزل آسمان
جاهی طمع مدار بیک آه عادتی
پیلی مکن شکار بیک تار ریسمان
بر یک سرشک دیده اعمی مبند بحر
وز یک قراضه کف سفله مساز کان
تا کی ز تاب کوره بسوزی ببوی گل
تا کی ز آب روی برائی برای نان
دوران محرقه است چه فضل و چه انتساب
طوفان آفت است چه بام و چه نردبان
با حجره نیاز مبر رخت آز از آنک
در یک بدست جای تو گنج گران ممان
گر پر دلی ز پوست برون آی دانه وار
تا آخور کمیت طرازی ز کهگشان
بر اهل ملک سایه میفکن همای شکل
تا با سگان شریک نباشی در استخوان
شبدیز، در مصاف طبیعت همی فکن
شهباز، در هوای هویت همی پران
گر بر کران روی ز چلیپای لا اله
زنار بر گشایدت الالله از میان
داری است شکل لا زده بر چار سوی دین
تا هر دو کون خشک شود بر دو شاخ آن
هر خلعتی که عشق به مقراض لا بُرد
چست آید آن تمام ببالای عقل و جان
هر دو جهان به تابش تو چشم روشن اند
از تن چو شمع پیش کشی کن سوی روان
خواهی کزین خلاب برآئی گلاب وار
یک ره متاب سر از تاب امتحان
صحبت ببر ز نفس بهم جنسی خرد
از سگ خلاص جوی بهم مهری شبان
عنقای نیک عهد توئی قاف قرب را
با هر کلاغ پیسه چه گیری یک آشیان
اندر بر قبول خز از چاک آستین
چون بر در رسول شدی خاک آستان
آن خاص بار خلوت و سالار خاص و عام
مقصود چرخ و انجم و منعوت انس و جان
جاهش بکاروان ابد داده بدرقه
نورش بدیدگان ازل بوده دیده بان
گنجی چو او نیامده در کنج آب و خاک
لعلی چو او نخاسته از کان کن فکان
آن در مبیت فقر وی از مطبخ امیت
وحدت کشیده سفره و عزلت نهاده خوان
وز بهر سر بریدن دهر هوا پرست
ز هر آب داده غیرت او دهره ی هوان
عاجز عزیم آب و گل از آب اسپری
تا معجز شفاعت او نا شده ضمان
دست از قلم کشید بنان مبارکش
وانگه میان ماه قلم کرده از بنان
هرگز نداده دیده همت بعلو و سفل
تا خود چه رنگ دارد هم کون و هم مکان
خاک درش بمصر علا برده جبرئیل
زو چرخ پیر گشته زلیخا صفت جوان
هم کاسکی نکرده جهان را که کم بود
بر خوان عنکبوتان جمشید میهمان
شق کرده دست فکرت او شقه ی خبر
پس دیده آشکار بر آن چهره ی عیان
آدم مسافر عدم و بانگ نام او
بر کاینات قافله سالار و ساربان
و آن شب که روی داد بخلوت سرای انس
بر بام چرخ باز نهادند نردبان
ابلق جهاند بر کمر کوهسار علو
جبریل در رکاب و سرافیل در عنان
در غار کرده پاشنه بندی برای راه
از پهلوی ادیم به از کام افعوان
سهمش شکسته در کف ناهید ارغنون
جاهش فکنده بر کتف ماه طیلسان
دوشیزگان خلد از آن عشق در جنون
تا کی زنند موکب میمونش در جنان
از سفره مکان سفری کرده ناشتا
در لامکانش تازه تر افتاده میزبان
جام سلام نوش کنان آن ز سرّ لطف
بی زحمت رقیب لب و ساقی و دهان
یک نصفی خمار شکن خورده بار عشق
چون از شبانه بود دگر روز سر گران
صاحب ولایتی که پذیرفت زر دین
از سکه عطیت او نقش جاودان
نا کرده پیش دلبر اسلام دست هین
کاو عبره کرد ملک دل و جان بپای. هان
صدرش خزینه خانه صدر رسل شده
سلطان صدق گفته زهی نیک قهرمان
مشاطه داده مژده ایمان به مصطفی
ایمان صفت برهنه عروسی برایگان
در خطبه خلافه ز کلک سخنورش
کشته زبان دره فاروق ترجمان
آن هندسی ضمیر که از لوح جاه او
کسری است ملک کسری صغری است خان خان
کرده مجاهدان خرد را مجاهدی
بر نامده ز بادیه وحی کاروان
رانده بر آفتاب دو اسبه سپاه خشم
لیکن چو آفتاب یک اسبه جهان ستان
دست نظر به خشم چو بر قرص نور زد
گر پر نسوختی بشکستیش یک کران
دید از مدینه صف نهاوند را تهی
یا ساریه الجبل زده حالی بپر دلان
نقش ولای او چو رقم گشت بر دلت
از دفتر فضیلت حیدر خطی بخوان
جان در بهای مهر سگ کوی او بده
تا عقل گویدت که زهی بیع بی زبان
مشاطه کلام قدم را به هفت دست
از پیش جلوه داده و پس کرده جانفشان
بی هیچ تهمتی به شبستان مصحفش
چون کلک سر بریده بشمیر سیل ران
لعلی ز حقه دل و جان وقت بازگشت
پیش کلام مجد کشیده به نورهان
مرغان آب و دانه ز تسبیح مرتضی
در سایبان شهپر عصمت شده نهان
با زخم ذوالفقار در آغوش کرده است
اندر بنان او عمل خامه توان
اخسیکتی ز دامن حیدر مدار دست
جانی است دست و پای تو در پای اوفشان
دیوان مدح اوست حمایت سرای من
بستان مهر اوست تماشا گه امان
رمحش پیاده خواه بیک حمله روستم
تیغش نواله خوار بیک چاشت هفتخوان
در دست او شکوفه باغ ظفر شده
نیلوفری که رنگ پذیرد ز ارغوان
مستسقی حسام وراتفته شد جگر
تا شربت آرد از رک شرک آب ناردان
ختم است بر ثنای علی مقطع سخن
کز بعد ارغنون نرسد پشه را فغان
ای علم لایزال تو. همخانه ی وجود
احسانت کرده بام و در طبع پاسبان
در صفت انتقام تو موسی است رزم زن
و اندرو بای قهر تو عیسی است ناتوان
ارجو که بر ستانه حفظ تو کم رسد
دستان چرخ کهنه در این تازه داستان
ای عقل نازنین چو توئی مقتدای نفس
تا کی سرای طغرل و تا کی در طغان
خلقان حرص و آز بکش از سر اثیر
وز ننک مدح گفتن خلقانش وارهان
مرغ سحر گهی است صفیر سلام او
او را به آشیانه شروانیان رسان
تا در خوی خجالب جیحون کنند خاک
خاقانی ثناگر و خاقان شعر خوان
باری فراخ سال سخن بیند آنکه گفت:
«قحط وفاست در بنه ی آخرالزمان»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن اشعار شاعرانهای است که به تفکر درباره وجود انسان، کمال و عشق الهی میپردازد. شاعر به عقل و اندیشههای انسانی به عنوان ابزارهایی برای رسیدن به حقیقت و کمال اشاره میکند و از آسیبهای دنیا و تعهد به اصول الهی سخن میگوید. او رابطه عشق و معرفت را تفسیر کرده و تأکید میکند که در مسیر شناخت، باید از زرق و برقهای دنیوی پرهیز کرد.
در این اشعار، عشق الهی بهعنوان قوهای نرم و لطیف توصیف شده که انسان را از رنج و درد دنیا رهایی میبخشد. همچنین بر وحدت وجود و ارتباط انسان با خداوند تأکید شده و به صورت نمادین جنگ بین عقل و جهل تصویر شده است. در نهایت، شاعر با تأکید بر قناعت و پاکی روح، انسان را به جستجوی معانی عمیقتر زندگی فرا میخواند.
هوش مصنوعی: ای عقل، تو همچون خنجری هستی که در میدان مبارزه جان میجنگی. بیرون از این دنیا، اسب کمال در دست توست که از پل این جهان عبور میکند.
هوش مصنوعی: زمان به سرعت در حال گذر است، و نمیتوان به راحتی بر آن تسلط یافت. دنیا همچون چرخش یک کمان است و نباید تلاش کنیم که در این دام بیفتیم.
هوش مصنوعی: موی مجعدی که چهره را نمایان میکند، مطمئناً به جایی برو نرو، زیرا در آنجا چیزی از تو میگیرد.
هوش مصنوعی: در درگاه هستی، تو با ارادهای قوی و محکم به راه افتادهای، مانند چرخ که به دور خود میچرخد. باید مراقب باشی که مانند پنبه نرم و سست نشوی و از مسیر خود باز نمانی.
هوش مصنوعی: اگر در گردن معشوقان دست نگذاری، مانند فردی که به آوارگی افتاده و از خانه و کاشانهاش دور شده، در حقیقت از ارزش و زیبایی مانند گوهر دوری گزیدهای.
هوش مصنوعی: ای خوشبختی و نعمت تو، بر بلندی آسمان، چه کاری با زمین و دانههای زمان انجام میدهی؟
هوش مصنوعی: در هر گوشه از این دنیا، هیاهویی وجود دارد. از افرادی که بیاحتیاطند و در کارهای خود نادرست عمل میکنند، دوری کن.
هوش مصنوعی: از تنهایی و گوشهنشینی بپرهیز، زیرا ممکن است مرگ به سراغت بیاید و این در حالی است که نباید به دنبال ستارههای آسمانی بروی، مگر اینکه بخواهی در آسمان جا پیدا کنی.
هوش مصنوعی: به جایی طمع نکن، چرا که مانند بیدار شدن از خواب، عادات را نمیتوان به سادگی تغییر داد. شکار نکن و فریب نخور، چرا که تنها یک رشته از ریسمان نمیتواند تو را در دام بیفکند.
هوش مصنوعی: به هیچ چیز کم اهمیت و بیارزش نگاه نکن و به خاطر کوچکترین مسائل، خود را ناامید نکن. دنیا بزرگتر از آن است که بخواهی به جزئیات بیاهمیت آن توجه کنی.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حالتی از ناامیدی و خستگی میپردازد. اشاره به این دارد که فرد تا کی باید در رنج و سختی بماند و از زیباییهای زندگی غافل شود، در حالی که برای تأمین معیشت و زندگی خود به تلاش ادامه میدهد. در واقع، شاعر از تکرار زحمات بیپایان و عدم لذت از زندگی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: این زمان، زمان سختی و چالش است و در چنین شرایطی، داشتن دانش و ارتباطات نیز دردی را دوا نمیکند. در واقع، وضعیت ناپایدار و طوفانی است که میتواند به هر کسی آسیب برساند، چه از نظر اجتماعی و چه از نظر مقام و موقعیت.
هوش مصنوعی: به دنبال چیزهایی که نیاز داری نباش، زیرا در قلب تو گنجی ارزشمند وجود دارد که آن را نادیده میگیری.
هوش مصنوعی: اگر دلیت پر از عشق و احساس است، مانند دانهای بسوی آخور بیا، تا از زیبایی و شکوه کیهان بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: بر رئسا و بزرگان سرزمین خود سایه نَفکن، مثل پرنده زیبا، تا به مانند سگان درگیر نان و استخوان نشوی.
هوش مصنوعی: اسب تندرو، در نبرد با طبیعت، به شتاب در حرکت است و شاهین، در آسمان وجود، به پرواز درمیآید.
هوش مصنوعی: اگر بر فراز مرزها با علامت «لا اله» روبرو شوی، «الله» از درون تو جان میگیرد و ظهور میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجودی میپردازد که در تمام جهات دین و باورها حضور دارد، بهطوری که میتواند بر دو طرف متضاد تأثیر بگذارد و آنها را خشک و بیحرکت کند. به عبارتی، این موجود به شکلگیری و تثبیت جنبههای مختلف دین و اعتقادات میانجامد.
هوش مصنوعی: هر پوشش و ظاهری که عشق با دقت و مراقبت از بین ببرد، باعث میشود که آنچه باقی میماند، به بالاترین مرتبه عقل و روح تبدیل شود.
هوش مصنوعی: هر دو جهان به نور تو روشن و تابان هستند، مانند شمعی که وقتی به سوی جان میافروزی، نورش را به همگان هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از این دامنۀ مشکلات و گرفتاریها رهایی پیدا کنی، مانند گل سرخ باید بدون تردید و با استقامت جلو بروی و از آزمایشهای دشوار دوری نکن.
هوش مصنوعی: با کسی صحبت کن که دارای روح و جوهر تازهای است، نه کسی که مانند سگ تنها به دنبال برآوردن نیازهای خود باشد. به جای آن به دنبال محبت و دوستی از طرف کسی باش که مانند یک شبان دلسوز و مهربان باشد.
هوش مصنوعی: تو همان پرندهی باوفا و نیکو هستی که بر فراز قلهی عشق نشستهای، اما چرا باید با هر کلاغ و پرندهای که به سیر و سفر مشغول است، همسفر شوی و آشیانهای برای خود بسازی؟
هوش مصنوعی: زمانی که به درگاه محبوب وارد میشوی، باید از لباس زیبا و گرانبها خود دل بکنی و تواضع و فروتنی را پیشه کنی. همانطور که در برابر رسولان و فرستادگان خدا احترام میگذاری، باید در برابر آستان محبت نیز با خضوع و خاکساری برخورد کنی.
هوش مصنوعی: آن شخص ویژهای که در خلوت شب و روز در بین مردم و بزرگان دارای مقام و منزلتی خاص است، هدف و مقصود کیهان و ستارهها و ویژگیهای انسان و روح است.
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه او برای همیشه به کاروان ابد داده شده است و نور او از آغاز دنیا در دیدگان بوده، همچون ناظری که همیشه مراقب است.
هوش مصنوعی: گنجی مانند او در این دنیا پیدا نشده است و جواهری چون او از دل زمین استخراج نشده.
هوش مصنوعی: فقر او در مکان خوابش از سفرهای که در آشپزخانهی وحدت پهن شده، تأثیر گرفته و در عزلت نشسته است.
هوش مصنوعی: به خاطر از بین بردن دیوانگی زمانه، همیشه محافط کسانی هستیم که به ما احترام میگذارند. در این میان، غیرت ما از هر آبی بیشتر است و نمیگذاریم بیاعتنایی به ما شود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه آب و گل فاقد قدرت و توانایی هستند، ولی شفاعت او میتواند معجزه کند و آنها را از خطر نجات دهد.
هوش مصنوعی: دست از نوشتن برداشت و با انگشتانش بر روی ماه، اثری زیبا خلق کرد.
هوش مصنوعی: هرگز دیدهٔ بلندپرواز، چیزهای پست و پایین را نپذیرفته است؛ پس خود را در نظر بگیر که هر چیزی چه رنگ و شکلی دارد، هم در وجود و هم در مکان.
هوش مصنوعی: خاک درب مصر به قدری جالب و با ارزش است که جبرئیل آن را به آسمان برده است. اما همچنان چرخ زمان در حال گردش است و زلیخا، که به زیبایی مشهور بود، به خودی خود جوانی را تجربه نمیکند.
هوش مصنوعی: در این جهان کسی وجود ندارد که کمبود میهمانان را بر سر سفره عنکبوتان جمشید احساس نکرده باشد.
هوش مصنوعی: فکر او، دست خود را باز کرده و خبری نو به وجود آورده است، بنابراین چشمان من به وضوح آن چهره را میبینند.
هوش مصنوعی: انسان، مانند مسافری در دنیای عدم است و نام او نقش رهبری را در این جهان ایفا میکند. او مانند سالار قافله و راهنمای سفر، بر روی کائنات تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: در آن شبی که بخلوت و دور از همه، جایی باشید که محبت و دوستی در آن جاری است، آسمان به ما اجازه میدهد تا از نردبانی بالا برویم و به افقهای جدیدی دست یابیم.
هوش مصنوعی: در دامنه کوه، دنیای رنگارنگی وجود دارد و جبریل در کناره و سرافیل در دست راست، به دنبال آن هستند.
هوش مصنوعی: در غاری پنهان، راهی برای عبور ایجاد کردهاند که از کنار زمین به دامی خطرناک میرسد.
هوش مصنوعی: او مقدار خود را در دستان عشق به صورت ناقص و شکسته پیدا کرده و جایگاهش را بر شانههای ماه که به رنگ طلا و نرم است، قرار داده است.
هوش مصنوعی: دختران بهشت به خاطر عشق در حال دیوانگی، تا چه زمانی کاروان زیبایی او را در بهشت برپا خواهند داشت؟
هوش مصنوعی: کسی که در دنیای مادی سفر کرده و چیزی به همراه ندارد، در فضایی نامحدود و بیزمان، تازهتر و شگفتانگیزتر احساس میکند که در آنجا میزبان او است.
هوش مصنوعی: به سلامتی و خوشی، جام را بنوش و از رازهای محبت و مهربانی بهرهمند شو، بدون هیچ زحمتی از لذتهای دلپذیر و زیباییها استفاده کن.
هوش مصنوعی: نیمهای از دلخوشی و نشئگی ناشی از عشق را چشیدهام، چون وقتی شب به پایان میرسد و روز آغاز میشود، سنگینی و سختی دلتنگی بر من حاکم میشود.
هوش مصنوعی: کسی که در قویترین مقام و ولایت قرار دارد و در عوض پذیرش دین و زرق و برق دنیا، از دل و مهر خود به دیگران چیزی میبخشد، نشان و اثر باقیماندهاش جاودانه میشود.
هوش مصنوعی: ای دل، نگاه کن که چگونه به خاطر عشق آن معشوق، پادشاهی دل و جان را فدای او کردهای. هوشیار باش!
هوش مصنوعی: صدر این منزل، فضایی پر از علم و دانش شده که رهبر بزرگ صداقت است و به واقع، چه زیبا و شایسته است که چنین قهرمانی حضور دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی از ایمان و نیکی در شخصیت پیامبر (مصطفی) اشاره شده است. به تصویر کشیده میشود که ایمان همچون خانمی زیبا و آراسته، در زینت و زیبایی خود به پیامبر نمود مییابد. این زیبایی و ایمان به صورت ظاهری و باطنی در او تجلی میکند و نشاندهنده مقام والای اوست.
هوش مصنوعی: در سخنرانی ابتدای خلافت، گفتار او آنچنان شیوا و زیبا بود که هر شنوندهای را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: شخصیت و وجود او که نماد عظمت و بزرگی است، مانند لوحی از حکمت و دانش به نظر میرسد. او یک موجود خودخواه و متکبر است که به نوعی اگرچه به مقام بزرگی دست یافته، اما در حقیقت، بهشت روحش کوچک و ناچیز است.
هوش مصنوعی: مجاهدان با خرد و اندیشه، از مسیری سخت و پرچالش عبور کردهاند و کسی که در این روزگار به عنوان مجاهد شناخته میشود، از طریق الهام و پیامهای آسمانی راه خود را پیموده است.
هوش مصنوعی: دو اسب سپاه خشم را در آفتاب به حرکت درآوردهاند، اما در عین حال مانند یک آفتاب، توانایی تسخیر جهان را دارد.
هوش مصنوعی: چشم خشمگین انگار که به سمت نوری تابیده است و اگر پرش بسوزد، آن نور را به دو نیم میکند.
هوش مصنوعی: بیت به توصیف حال و هوای افرادی اشاره دارد که پس از مشاهده رخدادها و اتفاقات در مدینه، به دل مشغول شده و جوابی برای دلهای کنجکاو خود جستوجو میکنند. همچنین اشاره به دوری و جدایی از حال و هوای جنگ یا صحنههای پرهیجان دارد که به نوعی حسرت و اندوه را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که محبت و ولایت او در دل تو ثبت و ثبت شد، از دفتری که در آن ویژگیهای شایسته حضرت حیدر نوشته شده، چیزی بیاموز و به آن عمل کن.
هوش مصنوعی: جان خود را در ازای عشق و محبت به او بده، زیرا عقل به تو میگوید که این معاملهای شیرین و بینظیر است حتی اگر زبان نتواند آن را بیان کند.
هوش مصنوعی: زبان هنرمندانه با زیبایی و لطافت، جلوهای خاص پیدا کرده و دل را به شوق میآورد و جانها را به وجد میآورد.
هوش مصنوعی: در دلتنگی و تاریکی، بدون هیچ گونه اتهام و سرزنشی، او مانند قلمی است که از نوک آن خون میریزد و در حال حاظر در جریانی از احساسات و صحنههای غمانگیز غرق شده است.
هوش مصنوعی: شاید به خاطر دروغی که در دل و جان دارم، وقتی به سوی کلام پاک و روشن بازمیگردم، از حقیقت دور شدهام.
هوش مصنوعی: پرندگان آب و دانه، زیر سایبان عصمت، به برکت و حمایت مرتضی به آرامش و پناه آمدهاند.
هوش مصنوعی: با ضربه ذوالفقار در آغوش او، در دستش توانایی خلق اثر وجود دارد.
هوش مصنوعی: توی دامن حیدر دست نزن، چون جان تو به او وابسته است و تو در سرنوشت او گرفتار هستی.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف عشق و ارادت به شخصی خاص میپردازد. شاعر بیان میکند که شعرهایش به ستایش این شخص اختصاص دارد و خانهاش در واقع یک باغ عشق است که به خاطر او زیبا و دلانگیز شده است. همچنین، این مکان به عنوان جایی برای تماشا و لذت از زیباییهای عاشقانه شناخته میشود.
هوش مصنوعی: اگر او سوار بر اسب باشد، من هم بدون زین و افسار به او حمله میکنم و در نبردی سخت با شمشیرش به او چنگ میزنم.
هوش مصنوعی: در دستان او گلی زیبا و خوشرنگ مانند نیلوفر است که به رنگ ارغوانی در آمده و نمایشگر پیروزی و شکوفایی است.
هوش مصنوعی: حسام به شدت تشنه شده و میخواهد از آب شربت معطر ناردان بنوشد، اما دلش به خاطر شیفتگی و نیاز به این نوشیدنی به درد آمده است.
هوش مصنوعی: ثنای علی تمام شده است و دیگر سخنی در این باره گفته نخواهد شد. حتی صدای پشهای هم بعد از این دیگر به گوش نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: ای علم بیپایان، تو همیشه در کنار وجود من هستی و با احسانت به مانند سقف و دربی، از ویژگیهای طبیعی من حفاظت میکنی.
هوش مصنوعی: در وصف انتقام تو، موسی به میدان جنگ آمده و به خاطر قدرت تو، عیسی در مقابل ناتوانی و ضعف قرار دارد.
هوش مصنوعی: امیدوارم که دستی که به سرنوشت میزند، کمتر از آنچه باید به آسیب رساندن بر تو بپردازد، چرا که در این ماجرای جدید، تو تازه و نو هستی.
هوش مصنوعی: ای عقل گرامی، تو راهنمای دل هستی، چه مدت در ناز و غرور خواهی ماند و به شوق زندگی در دنیا ادامه خواهی داد؟
هوش مصنوعی: میگوید که باید از پر از حرص و طمع بودن خود رها شوی و از ستایشهای مردم دوری کنی.
هوش مصنوعی: پرنده صبحگاهی گاهی صدای سلامش را به گوش میرساند و او را به آشیانهاش در شروان میبرد.
هوش مصنوعی: همه جا را پر از زیبایی و عظمت خداوند کردهاند، و شاعران و ستایشگران با زبان شعر و هنر، این زیباییها را به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: سالها گذشت و در پایان زمان، کسی که گفت: «گنجایش و وفور در این دوران نیست»، به روشنی حقیقت را درک کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.