در بند آن مشو که چرا پیر شد جهان
آن بخت خواجه نیست که دایم بود جوان
آن حله منقش اردی بهشت باف
شد پاره در کشاکش آزار مهرگان
مایوس شد ز شمع زمن، باد دم فروش
در بست لب ز نطق نما شاخ صد زبان
هر شام و چاشت زیبق کم عقد حل کنند
اکسیر پیشکان طبایع بامتحان
هر روز بهر پنبه زدن بردواج کوه
صبح از عمود بسته کند بر افق کمان
ایوب خسته خاک جراحت به بسته آب
ابر، از هواست زان ملخ سیمگون فشان
فردا که ماه نو تتق از رخ بر افکند
وز داعیان لهو بگردون رسد فغان
گویند، کای ز صوم کرانسایه ممتحن
گویند کای بعید سبکروح شادمان
تا کی ز بوستان گل و از جام می طلب
چیره چو می شکفته و مجلس چو بوستان
آتش بدل نه از گل و کاشانه از چمن
مطرب عوض ز بلبل و باده ز ارغوان
نارنج را به خنجر دی خون بریختند
رخساره ی ترنج از آن شد چو زعفران
از بهر امتحان ز اناری فروخت نار
تا بنگرد عیار یواقیت بارکان
رشک جبین خواجه دل ماه کرد خون
وانکه عذار سیب و زان خال صد نشان
در رای او بدید بهی صورت بهی
بر نور آفتاب از آن گرد سر گران
نرگس شگفت و هیچ غم سیم و زر نخورد
بر اعتماد عدل رئیس ملک نشان
وان شیره به بین که دیده انگور منتظر
تا کی رسد به بارگه مفخر جهان
گردون مشتری پی و بحر سحاب کف
صبح جهانستان، ارم جنت آستان
خورشید آب و خاک مکارم عماد دین
آن استانش برتر از این هفت آسمان
آن بحر و غرقه احسانش برو بحر
آن انس جان و بسته پیمانش انس و جان
زان پشت روزگار قوی گشت و این سخن
بر روی روزگار بکوبیم بر دهان
بر عرصه گاه بینش از نو عروس غیب
بگشاده پرده ئی خبر از چهره ی کمان
هر ابلهی که سر ننهد بر خط ولاش
لاشک بنام او قلم اندر کشد جهان
بازی است همت تو که از ننگ آب و خاک
بر زروه ی سپهر نهاده است آشیان
ای دام رزق را بسخا دست تو عزیم
وی عمر ملک را ببقا کلک تو ضمان
وی از قدیم بابار چه ابنای فضل را
حصن حمایت آمده و قلعه امان
آن را که حصن و قلعه آمال جود اوست
در حصن و قلعه چرخ از آن ساختش مکان
آری خزانه گهر فضل ذات اوست
پاداش حصن و قلعه رساند همی جهان
ای روح بی تهتک وی راح بی خمار
ای آب بی نخاله وی عز بی هوان
راند فلک، ز پایه قدر تو سر گذشت
خواند جهان، ز دفتر نعت تو داستان
چون بر کمان مخاطب اعرابی افکند
با نکته های عایر تو عقل ترجمان
از رتبت تو پایه اول توان نهاد
چندانکه مرغ وهم نهد بروی آشیان
تا بر جبین مه نزنی گوشه کمان
در نیم راه همت خود بازکش عنان
فرزانگی خواجه پو فرزانگی شاه
هستند چار یار و لیکن چه مهربان
در شرع پیشکار، همان چار یار گوی
در ملک ناگزیر همان چار یار دان
کلکت نهال نیشکر آمد مگر باصل
کز وی حلاوتی است تو را در خط و بنان
ای آنکه سیبویه دویم خوانیش بفضل
ما بین آفتاب ببین تا چرا غدان
اول بخوان دو سطر ز ابداع فکر او
او را دگر بنام غلامان او مخوان
دانا دلان بصد یک از این فضل قاصرند
زان گفتمت بخوان و بفرمودمت بدان
معراج بایدت سخنش در علو به بین
اقبال بایدت لقبش بر زبان بران
در جوشن حمایت صدر جهان گریز
تا حامی جهان شوی از خنجر امان
جمشید ملک پرور و خورشید نوربخش
دریای با مهابت و گردون کامران
عبدالرحیم احمد قاید که کلک او
همتای تیغ خسرو کردون شد از توان
تیغ بلا، قلم کند آن دست را که او
بنهاد یکزمان قلم مدحش از بیان
تا چون درید تیغ خزان درقهای گل
ماند ز خار جوشن گلبرگ بر سنان
در حلق و دیدگان حسودت نشسته باد
هر جوشن خزان که کند بر چمن روان
یک بیت در دعای تو تضمین همی کنم
در کام و ناز تا به ابد همچنان بمان
«سود دل موالی و محسود اهل فضل»
«درد دل معادی و خورشید دودمان»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی گذر زمان و تغییرات آن میپردازد. شاعر با اشاره به پیر شدن جهان و غیر مستقل بودن خوشبختی، به آسیبهایی اشاره میکند که در طبیعت و زندگی انسانها رخ میدهد. او از زیباییها و لذتهایی چون گل و مینوشی یاد میکند، اما در عین حال از خطرات و غمها نیز نمیگذرد.
شاعر به تعارضات زندگی اشاره میکند و میگوید که چگونه خوشبختی و لذّتها زودگذر هستند. در این میان، او به ارادت به دانش و فضیلت توجه کرده و از شخصیتهای بزرگ تاریخی چون جمشید و عبدالرحیم احمد یاد میکند.
در پایان به این نکته میرسد که قدرت و ثروت نباید انسان را از حقیقت وجودی خود غافل کند و همواره باید به دنبال فضیلت و حمایت از دیگران بود. شاعر با امید به آینده و ماندگاری خوشیها و فضیلتها، دعایی برای بقا و ثبات در زندگی میکند.
هوش مصنوعی: در اینکه چرا دنیا دچار پیری و تغییر شده، خودت را گرفتار نکن؛ زیرا به آن کسی که همیشه جوان بماند، این بخت و اقبال تعلق ندارد.
هوش مصنوعی: لباسی با نقش و نگارهای زیبا و دلنشین که در فصل بهار بافته شده بود، در برخورد با سختیها و مشکلات فصل مهرگان پاره و خراب شد.
هوش مصنوعی: باد دمفروش از شمع من ناامید شد و دیگر سکوت کرده و لب به سخن نمیگشاید، مانند شاخهای که صد زبان دارد اما هیچکدام سخن نمیگویند.
هوش مصنوعی: هر شب و صبح، زیبا و باهوش، به روشهای مختلف از طبیعت و آزمایشها بهره میبرند تا به نتیجههای دلخواه برسند.
هوش مصنوعی: هر روز به خاطر برداشت پنبه، سپیدهدم کوهها بر فراز افق مانند کمان شکل میگیرند.
هوش مصنوعی: ایوب، خسته و زخمی به خاک افتاده است و همه جا را در زیر باران میبیند. ملخهای نقرهای در آسمان در حال پرواز هستند و این حال و هوا بر او تاثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: فردا زمانی که ماه جدید از چهرهات پوشش بردارد و صدای دعوتکنندگان به سرگرمیها به آسمان بلند شود، فریادی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: میگویند، ای کسی که در پرتو دانش و تجربه خود میتوانی بر دیگران امتحان کنی، میگویند که تو به دور از غم و اندوه و شاداب زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی از زیباییهای گلها و لذت نوشیدنیها بهرهمند شوی؟ همچنان که گل در باغ شکفته و مجلس به مانند بوستان زیباست، از این زیباییها بهره ببر.
هوش مصنوعی: شعله عشق و اشتیاق نه تنها از زیباییها و نعمتهای زندگی نشأت نمیگیرد، بلکه سرشت آن از دلهای عاشق و از خوشگذرانیهای افسونگر سرچشمه میگیرد. در واقع، این احساسات به خاطر زیباییهای دنیا و لذتهای آن نیست، بلکه از درون و از عمق وجود انسان جوانه میزند.
هوش مصنوعی: پرتقال را با خنجر زدند و خونش ریخت، به همین دلیل چهرهی نارنجیاش مانند رنگ زعفران شد.
هوش مصنوعی: برای آزمایش، اناری را به قیمت نار فروخت تا ببیند ارزش واقعی بارکان چگونه است.
هوش مصنوعی: دل ماه به خاطر زیباییهای خواجه غبطه میخورد و آنکه صورتش شبیه سیب است، نشانهای زیادی از زیبایی دارد.
هوش مصنوعی: در نظر او، زیبایی چهرهاش مانند نوری درخشان است که بر صفحهای از گرد و غبار میتابد.
هوش مصنوعی: نرگس زیبا و شگفتانگیز، هیچ ناراحتی از طلا و نقره ندارد، چرا که به عدالت و نظم رئیس پادشاهی اعتماد دارد.
هوش مصنوعی: و آن گلابی را ببین که انگور منتظر است تا چه زمانی به شکوفایی و پختگی برسد و به مقام والای خود دست یابد.
هوش مصنوعی: آسمان پر از ستاره است و از دریای ابرها، صبحگاهان نور بهسوی جهان سرازیر میشود؛ این مکان، بهشت و سرزمینی است که در آستانهاش میتوان به آرامش رسید.
هوش مصنوعی: خورشید علم و فضیلت که پایهگذار دین است، مقام و جایگاهش بالاتر از همه هفت آسمان است.
هوش مصنوعی: این بیان به تصویر کشیدن عمق احساسات و ارتباطات انسانی اشاره دارد. دریا نمادی از بخشش و محبت است که در آن انسانها غرق در دوستی و رابطههای عمیق هستند. پیوندی که میان جان و انس وجود دارد، نشاندهنده تعهد و وابستگی میان افراد است. به طور کلی، این واژهها و تصورات نشاندهنده زیبایی و قدرت تعاملات انسانی و اهمیت آن در زندگی هستند.
هوش مصنوعی: از آن پشت که زمان قوی شد، باید این سخن را بر روی زمان جاری کنیم و به دیگران بگوییم.
هوش مصنوعی: در میدان بینش، عروسی از دنیای ناشناخته، پردهای را کنار زده و از چهرهی زیبای خود خبر میدهد.
هوش مصنوعی: هر فرد نادانی که زیر بار ولایت نرود، به نام او بر کاغذ چیزهایی مینویسند و او را مینویسند.
هوش مصنوعی: تلاش و اراده تو به قدری قوی است که ننگ زندگی در روی زمین را به کنار گذاشته و به اوج آسمان پرواز کرده است.
هوش مصنوعی: ای روزی را با سخاوت تو تنظیم کن، و زندگی ملک را با قلم تو برقرار نگهدار.
هوش مصنوعی: او از گذشته به عنوان پشتیبان و محافظی برای افراد با فضیلت و دانشمند شناخته میشده و همچون دژی ایمن و محکم برای آنها عمل کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر فزونی نعمت و بزرگی روحش، احساس امنیت و آرامش میکند، در دنیای هستی، مکان خود را در میان آفاق و فضاهای وسیع پیدا میکند.
هوش مصنوعی: بله، گنجینهای از زیبایی و نعمتهای خود را در دل دارد و پاداش تلاش و کوشش در زندگی را به جهانیان عطا میکند.
هوش مصنوعی: ای جان لطیف و بیپناه، تو که در آرامش هستی، مانند آبی زلال و بیناپاکی، و ای شرافت و بزرگی که در عجز و ناتوانی به سر میبری.
هوش مصنوعی: سرنوشت، مقام تو را از بنیاد زیر و رو کرد و جهانیان، داستان صفات تو را در دفتر بزرگ خود نوشتند.
هوش مصنوعی: وقتی مخاطب با دقت و زیرکی به کلامی که میزند، توجه میکند، عقل و درک او توانایی انتقال معانی عمیق و نکات ظریف را خواهد داشت.
هوش مصنوعی: از مقام و جایگاه تو میتوان به سادگی به اوج و بلندای خیال و آرزو دست یافت، چنانکه پرندهای بتواند بر فراز آشیانهاش پرواز کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر پیشانی ماه نپردازی و از زیباییهایش بهرهمند نشوی، در میان راه تلاش و کوشش خود را متوقف کن.
هوش مصنوعی: فرزانگی و حکمت خواجه و شاه چه تفاوتی ندارد، هر دو مانند چهار یار (دوستی و همراهی) هستند، اما در عین حال بسیار مهربان و دوست داشتنیاند.
هوش مصنوعی: در قوانین و اصول مذهبی، چهار دوست یا یار همیشگی هستند که در زندگی اهمیت ویژهای دارند. در زندگی دنیوی و اجتماعی نیز، همین چهار یار را باید شناخت و به اهمیت آنها توجه کرد.
هوش مصنوعی: نیشکر را از زمین برداشتند تا به ما شیرینی و لذتی بدهد، مگر اینکه از ریشهاش شروع کنیم، زیرا این شیرینی به او وابسته است.
هوش مصنوعی: ای کسی که از فضل ما درخشانتر از آفتاب را میخوانی، نگاه کن تا ببینی چگونه دنیای آینده خواهد بود.
هوش مصنوعی: ابتدا دو خط از خلاقیت او را بخوان، سپس او را دیگر به عنوان خدمتگزارانش نخوان.
هوش مصنوعی: عالمیان با وجود دانش بسیار، هنوز در مقابل این موضوع از فضل و شناخت ناقص هستند. به همین خاطر به تو گفتم که بخوان و تو را به این نکته آگاه کردم.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به موفقیت و برتری، باید طرز سخن گفتن تو به گونهای باشد که دیگران آن را بالا و والا بدانند. نام و مقام تو نیز باید با احترام و ذکر صحیح بر زبانها جاری باشد.
هوش مصنوعی: در لباس حمایت و حفاظت، از خطرات جهان دوری کن، تا بتوانی به پشتیبانی از جهان بپردازی و از آسیبهای دشمن در امان بمانی.
هوش مصنوعی: جمشید، سلطانی که پرورش یافته و خورشید، منبع روشنی است که در دریای وسیع و بزرگ و بر گردونهی سرنوشت سعادتمند میتابد.
هوش مصنوعی: عبدالرحیم احمد قاید که قلم او به همان اندازه برنده و قوی است که شمشیر خسرو یعنی پادشاهان قدرتمند، از نبوغ و توانایی بالایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: سختیها و مصایب، دستی را که زمانی مدح و ستایش او را نوشته بود، قطع میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که تیغ سردی پاییز گلبرگهای زیبا را میچیند، آنها همچنان مانند زرهای بر سر نیزهها باقی میمانند.
هوش مصنوعی: حسود تو باید در چشمانش هر زخم و آسیب را احساس کند که بر سینه چمن فرود میآید.
هوش مصنوعی: من با دعا و آرزویم تضمینی برای خوشبختی و لذت تو ایجاد میکنم تا همیشه و forever در این حالت باقی بمانی.
هوش مصنوعی: دل دوستان و پیروان، به سود و خوشی میتپد و اهل فضیلت نیز مورد حسادت قرار میگیرند. در حالی که دل کسانی که در سختی هستند، همچون خورشید درخشان خانوادهها میتابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.