چو شب وقایه برانداخت، از رخ گردون
نهاد کام، عروس افق ز حجله برون
هلال پرده ی هاله بسوخت چون لیلی
خروس پرده ی ناله بساخت چون مجنون
ترنج زرد ز نخل سپهر بر مشرق
شکوفه ریخت، ز حضن سحاب بر هامون
به بست کوش به سیماب برف، خاک نژند
به شست روی، بزر آب نور، چرخ نکون
بعکس قاعده چهره کشادگان فلک
ز باد صبح، به بستند همچو غنچه جفون
ز نسج ابر برآمد بدشت یکرنگی
زمین گازر، شست این سپهر بوقلمون
فسرده گشت، رطوبات در مزاج بحار
ز باد دی مه، چون در عروق روئین خون
زدی، چو زیبق جامد کره گرفته میاه
ز یخ، چو دیده اعمی سبل به بسته عیون
همی دمید گشاده ز فر، هوای عقور
همی دوید گسسته عنان شمال حرون
سپه، به تعبیه میراند ابر ناهموار
سخن، بزجر همی گفت رعد ناموزون
مرا، سفر به چنین روز، هیچ میدانی
که چون نمود، دو منزل گذشته زانسوی چون
رهی، به پیش من آمد دراز و بی پایان
در او، امل شده کمره در او نظر مسجون
فرازهاش قران کرده با سر عیسی
نشیب هاش قرین کشته بر پی قارون
چو مرغ شکل وبا در هوای او طایر
چو نجم نعش، بلا در زمین او مدفون
نبات او ز نوائب، فنای او ز فنا
هوای او، ز هوان و مناخ اوز منون
بباد و دم، چو دماغ فضولیان مملو
ببرد و نم چو حدیث طفیلیان مشحون
مرا در این ره، یا زنده، دستگیر شده
جهنده خنکی همچون قضای کن فیکون
گه بکام، ز دم تا بگوش، باد عجل
گه فسار ز سر تا بپای، کوه سکون
زمین ز حمل سرینش چنان گران محمل
که از تحمل او، گاو را شکسته سرون
نه از درازی ره، چون نظر شده موقوف
نه ز احتمال مشقت چو دل شده محزون
جز این چگونه شود مرکبی که در رفتار
همی سهول چنان باز پس کند که حرون
چو نقش او بگذارش کند خیال تمام
چو وصف او بعبارت کند زبان مقرون
ثنای دیزه خسرو همه هبا و هدر
حدیث رخش تهمتن همه هجا و هجون
مرا ز صورت او رخ نموده صورت امن
که داشت پا چوالف، سم چومیم، نعل چونون
سبک چو طایر و رفتار او براکب خود
نموده چهره ی مقصد بطایر میمون
کدام مقصد، درگاه خسرو مغرب
کدام درگه، اعلای تارک گردون
سر ملوک قزل ارسلان چرخ رکاب
که برتر آمده است از قباد و افریدون
سپهر در تب ربعی زلرز نیزه او
که هفت ربع کند چون سه ربع نا مسکون
زبان در است حسامش به نکته های ظفر
و زان زبان شده چرخ فراخ کام، زبون
رکوع در گه او را هلال وار آمد
چو نون زرین محراب مسجد ذوالنون
ز تیغ و چهر و کفش، در سه گارگاه بلند
شهاب حلیه و خورشید مار و کیوان گون
چو دانه های حباب از ورای خرمن باد
لطیفه هاش ز پیمانه قیاس افزون
ز نقش بند ضمیرش، بهار دیبا باف
ز رنگریز حسامش، سپهر مینا گون
کند به چشمه ی عدل وی، از جنابت ظلم
هزار غسل نمازی زمانه ی واژون
بر وزن دل این طارم میان کاواک
بصد هزار دل تفته بر رخش مفتون
از آن تحیر او را، قوام جز وی نیست
جو کوی امس بر سطح تخته مدهون
زهی سراج سخن را، سخای تو روغن
خهی خراج سخا، را بنان تو قانون
جهان فروز، رخ توست و نام، بر خورشید
زمین طراز کف توست و لاف، بر، جیحون
اگر نه صیقل ارکان سیاست تو شدی
قراب خنجر ارکان نیامدی قارون
بهار خانه ی حکمت، دل محقق توست
که اوز گل نخورد رنگ وز نسیم فسون
هر آنکه مایه و اوج تو خواهد از دگری
طلب کند تف آذر ز رنگ آذریون
ز صد هزاران چشمه که مادران یم اند
جهان روان بکند، یک برادر سیحون
گر از ممالک تو در جهان قیاس کنند
ز هشت جنت یا بند چار حد مامون
هر آنکه او ستد و داد شعر با تو نکرد
معاملیست بسرمایه خرد مغبون
حسود ناقص تو زانچه هست نفزاید
چو زهر گشت و چو سین دانگ مال شد افیون
ورش بعرف ز هم کوشه گان تو شمرند
بسی ره است زتین لطیف تا زیتون
چو من حکایت حالم کنم کفت گوید
گذشته رفت کنون ما و روزگار کنون
کجا شود لب تیع خطیب، خاطب رزم
وگرچه هست زبانش پر از در مکنون
جراحتی که ز تو بر تن مخالف توست
فزون بسال شود همچو چرخ طالیقون
ز مغز او هوس گر ز تو برون نشود
چنانکه لذت گیر از طبیعت مأبون
اگر ز حزم کنی جوشن زمین ز آهن
وگر ز عزم کنی در دل سپهر آهون
فلک قواره ی مه بر نیارد از زربفت
زمین طراز خضر بر نگیرد از اکسون
ز نامه ئی که به آدم معنون است توئی
که در زمان سلامت بمانیا مضمون
برادران ز تو قادر شدند و مست ظفر
چنانکه موسی عمران بشرکت هارون
عنایت تو در این سوی هشت باغ بهشت
عداوت تو بری زیر تلخ شاخ حبون
سپهر چون تو نیارد بصد هزار قران
زمانه چون تو نزاید بصد هزار قرون
همیشه تابگه اختفای قرصه خور
فضای خور شود از سایه ی زمین مأجون
ببوستان ز پی قصد بوستان افروز
ز برگ منصبغ تیز برکشد طرخون
عروق خصم ز سر تا قدم شکافته باد
برمح طاعن او یا به نشتر طاعون
در توارد الهام، بی دلت مسدود
گل سلاله ی انعام بی کفت مسنون
ستانه قبله ی خلق و زمانه چاگر امن
چغانه پر می ناب و خزانه پر التون
هزار موسم نوروز را ز حضرت تو
بطوع کرده ضمان بهر تو شهور و سنون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف زیباییهای طبیعت و حالتهای مختلفی است که در صبحگاه میگذرد. شاعر صبح را به عنوان یک عروس زیبا توصیف میکند که از حجلهی شب بیرون آمده و با هلال آسمان، زیبایی خاصی را ایجاد کرده است. درست مانند عشقهای افسانهای، فضا پر از رمز و راز و زیباییهای طبیعی است. در ادامه، شاعر به احوال زمین، آب و باد اشاره میکند و چگونگی تأثیرات آنها بر حال و احساسات انسانها را به تصویر میکشد. شاعر از سفر به دنیای زیبا و پیچیده زندگی صحبت میکند و همچنین به قدرت و عظمت شخصیتهایی چون خسرو و تأثیر آنها بر زندگی بشر اشاره مینماید. در نهایت، این شعر به ارزشهای انسانی، زیباییهای طبیعی و پیچیدگیهای زندگی میپردازد و نشان میدهد که چگونه این عناصر به هم مرتبط هستند و بر یکدیگر تأثیر میگذارند.
هوش مصنوعی: زمانی که شب پوشش خود را کنار زد و روشنایی بر آسمان افراشته شد، عروس صبح از حجلهاش بیرون آمد و زیبایی خود را نمایان کرد.
هوش مصنوعی: هلال که نشانهای از زیبایی و ماه تابان است، به وضوح و به شدت سوخته و ناپدید شده است، همانطور که لیلی در عشق خود دچار درد و رنج میشود. همچنین، خروس که نمایانگر صبح و بیداری است، با صدای دلخراش خود پردهای از ناله و غم را به وجود آورده است، مانند حال مجنون که در عشق خود دچار دیوانگی و اندوه است.
هوش مصنوعی: میوه زرد رنگی از درخت نخل در شرق به زمین افتاد و از آغوش ابرها بر دشت پاشیده شد.
هوش مصنوعی: به تلاش و کوشش بپرداز، مانند آب و برف که با هم ترکیب میشوند، سختیها و ناامیدیها را از خود دور کن و به نور و روشنی فکر کن. به سوی کارهای خوب و مثبت برو و در این مسیر ثابت قدم باش.
هوش مصنوعی: به جای اینکه آسمان صبح با وزش باد، دلهای خوشحال را باز کند، در واقع شبیه غنچههایی شده که بستهاند.
هوش مصنوعی: ابرها به شکل تودهای از الیاف در آمده و در آسمان، زمین را به رنگی یکنواخت درآوردهاند؛ بهگونهای که این آسمان مانند بوقلمون به نظر میآید.
هوش مصنوعی: رطوبتهای موجود در مزاج دریاها به خاطر وزش باد در دی ماه، مانند خونی که در رگهای بدن جریان دارد، تحت تأثیر قرار گرفته و سست و ضعیف شدهاند.
هوش مصنوعی: تو مانند زیبق (نوعی فلز) که در آب سرد ذوب شده است، از خود ناآگاهی و غفلتی داری. چشمانت به گونهای بسته شده که نمیتوانی راه را ببینی و به حقیقت امور پی ببری.
هوش مصنوعی: باد ملایمی از سمت شمال وزیدن گرفت و هوا را پر از نشاط و شادابی کرد.
هوش مصنوعی: سربازان، با تدارکات خود، ابرهای پریشان را به حرکت در میآورند و در همین حال، رعدی ناموزون و ناهماهنگ به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: در چنین روزی سفر کردن برای من چه معنایی دارد، نمیدانی که چطور بود و دو مرحله را پشت سر گذاشتم؟
هوش مصنوعی: شخصی به طرف من آمد که مسیری طولانی و بیپایان را در پیش داشت و در دل او آرزوهایی جا گرفته بود که مانند زندانیان در قید و بند بودند.
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده به اینکه اوج و بلندیهای او مانند قرآن است که سرعشق عیسی را دارد، و پایینترها و نشیبهایش به کشتهای اشاره دارد که به ثروت قارون دلالت میکند. در واقع، این ترکیب به تضاد میان معنویت و مادیات اشاره دارد.
هوش مصنوعی: مانند پرندهای که در خاک و هوای این دنیا گرفتار شده، باید بگوییم که به نوعی از بلایای زمین و حوادث ناگوار رنج میبریم. مانند ستارهای که در بدن و زندگی ما خفته است، به نظر میرسد که مشکلات و مصیبتها در این زمین نهفتهاند.
هوش مصنوعی: نبات او از مشکلات و سختیها به وجود میآید، و فنا و زوال او ناشی از عدم و کمبود است. هوای او تحت تأثیر وضعیتی منفی است و مکان او هم با مشکلات احاطه شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که هوای آزاد و دمهای ناشی از فضولیها پر میشود، و همچنین در زمان بروز مسائلی که به طور غیرمستقیم به آنها ارتباط دارد، این شرایط به صورت پراکنده و مشهود درمیآید.
هوش مصنوعی: در این مسیر، یا زنده بمانم یا همچون نیرویی خنک و سریع، به سرنوشت خود برسم.
هوش مصنوعی: گاه در دل و جان، نسیم شتاب به گوش میرسد و گاه آرامش کوهها از سر تا پایشان حس میشود.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر وزن و بار سنگینی که بر دوش دارد، به قدری سنگین و غیرقابل تحمل است که حتی گاو هم از تحمل آن ناتوان میشود و ممکن است آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: نه به خاطر طولانی بودن راه، چشم به راه ماندهایم و نه به خاطر احتمال سختی و زحمت، دلمان غمگین شده است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چگونه ممکن است مرکبی (اسب یا وسیلهی حمل و نقل) رفتار کند که به سادگی و بدون هیچ مشکلی بتواند از خودش عقبنشینی کند، درست مانند حرون (یک نوع وزغ یا جانوری که به خاطر خاصیتهایش شناخته شده است). در واقع، این بیانگر توانایی و چابکی یک وسیله در حرکت و جابجایی است.
هوش مصنوعی: وقتی که تصویر او در دل مینشیند و خیالم پر از او میشود، زبان نمیتواند وصف او را به طور کامل بیان کند.
هوش مصنوعی: مدح و ستایشی که از دیوانگی خسرو میشود، همه بیفایده و بیمعنی است؛ و داستان شجاعت رخش، اسب تهمتن، نیز فقط پر از لفاظی و سخنپراکنی است.
هوش مصنوعی: چهرهی او برای من مانند نشانی از امنیت و آرامش است، در حالی که پاهایش به نرمی و ظرافت رفتار میکند و سیاهی همیشگی را به نعل خود اضافه میکند.
هوش مصنوعی: پرندهای سبکبال و آزاد که رفتارش مانند اوست، به مقصد خود که شبیه به پرندهای میمون است، خوشچهره مینماید.
هوش مصنوعی: این شعر به دنبال بیان جایی است که به عنوان یک هدف یا مقصد مهم شناخته میشود. سوالاتی دربارهی موقعیت و مقام بالای یک خدای باغها و زمینهای غربی مطرح میکند و به عظمت و شکوه آن اشاره دارد. شاعر در واقع به دنبال اشاره به جایی بسیار بالا و ارجمند است که به نوعی به آسمان و دیوانگی ربط پیدا میکند.
هوش مصنوعی: سرنوشت و مقام قزل ارسلان فراتر از مقام قباد و افریدون است، گویی که بر روی چرخ زمان ایستاده و به اوج رسیده است.
هوش مصنوعی: آسمان در تلاطم و هیاهو است، همانطور که نیزه او به لرزه درآمده است. او که هفت ربع را در اختیار دارد، مشابه سه ربعی که آرام و بیحرکت است، نمیتواند به راحتی قرار گیرد.
هوش مصنوعی: حسام به گونهای سخن میگوید که پر از نکات ظفری و پیروزی است و به همین دلیل، آن زبان او سبب شده که دنیا از خوشی و لذت پر شود.
هوش مصنوعی: در حالتی عبادت و خم شدن به سوی او، همچون هلالی زیبا، شبیه نان طلایی که در محراب مسجد ذوالنون قرار دارد، به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن زیبایی و ویژگیهای برجسته موجودات و عناصر طبیعی است. از تیغهای تند و چهرههای خیرهکننده گرفته تا کفشهایی که فراتر از عادی هستند، همه به نمادهایی از زیبایی و قدرت تبدیل میشوند. در این تصویر، ستارهها و سیارات نیز با رنگها و صفات خاص خود بر جذابیت این تصویر میافزایند. به طور کلی، این بیت نمایانگر هنر و زیبایی در کائنات است.
هوش مصنوعی: دانههای حبابی که از پشت خرمن باد میگذرد، لطافتهایش بیشتر از آن چیزی است که در پیمانه اندازهگیری میشود.
هوش مصنوعی: بهار زیبا و دلنشین از خالق رازآلود او به وجود آمده و آسمان با رنگهای دلنوازش پر شده است.
هوش مصنوعی: در چشمهی عدالت او، باید هزار بار از آلودگی ظلم شستشو کرد تا زمانی که دنیا به سر و سامان برسد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و جذابیت طارم (نوعی گل) اشاره میکند که در دل دیگران احساساتی عمیق و پرشور ایجاد میکند. این طارم در میان فضای دلانگیز و دلخواهی قرار دارد و با وجود هزاران دل شاداب و پرشور، به زیبایی خاص خود ادامه میدهد و افراد را مسحور میکند.
هوش مصنوعی: تحیر و سردرگمی او به این دلیل است که هیچ چیزی جز خود او وجود ندارد. در کوچهای که نامش "امس" است، بر روی سطح تختهای رنگ شده، او را به حال خودش رها کن.
هوش مصنوعی: ای بسا روشنی بخش کلام، بخشش تو مانند روغن روشنی را افزایش میدهد و دست تو همچون قانون، اصل بخشش را تعیین میکند.
هوش مصنوعی: جهان روشنایی خود را از چهره تو میگیرد و نام تو برتر از خورشید در زمین است و بر جیحون (رودی بزرگ) خود را به رخ میکشی.
هوش مصنوعی: اگر در امور سیاسی خود به اندازه کافی مهارت نداری، هیچگاه نمیتوانی به موفقیتهایی چون ثروت قارون دست یابی.
هوش مصنوعی: بهار علم و دانش، در دل فرد حقیقتجو و محقق وجود دارد، زیرا او از زیباییهای ظاهری و فریفته شدن به آنها دور است.
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به مرتبه و جایگاه تو برسد، باید از دیگران کمک بگیرد. تلاش برای دستیابی به چیزی را که در وجود توست، باید با دقت و سرسختی انجام دهد.
هوش مصنوعی: از میان صدها چشمهای که مادران به وجود آوردهاند، تنها یکی مثل برادر سیحون است که جهان را به جریان میاندازد.
هوش مصنوعی: اگر سرزمینهای تو را در دنیا بسنجند، مانند هشت بهشت یا چهار گوشهی محدودهی مامون خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که با تو تعامل کرده و در مورد شعر صحبت نکرده، در واقع سرمایهای از عقل و خردش را از دست داده است.
هوش مصنوعی: حسود به خاطر کینهورزیاش نمیتواند بر چیزی بیفزاید، مانند زهر که همیشه مضر است و یا مانند افیونی که از مال به دست میآید و چیزی جز آسیب نمیآورد.
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده که در میان افرادی که آگاهی دارند، راههای زیادی وجود دارد که میتواند از موادی خوب همچون روغن زیتون به دست آید. همچنین، اشاره به علم و دانش نیز شده که میتواند ما را به سمت بهرهمندی از آن مواد سوق دهد. این نشان میدهد که بین افراد آگاه و دانشمند، ارتباطات و فرصتهای زیادی برای بهرهوری از منابع موجود وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر درباره حال و احوال خودم صحبت کنم، او میگوید که گذشته را فراموش کن و فقط به حال و روز فعلی بپرداز.
هوش مصنوعی: کجا میتواند لبهای خطیب، که مخاطب را به جنگ دعوت میکند، چیزی غیر از رازهای پنهان بر زبان بیاورد؟
هوش مصنوعی: زخمی که تو به دشمن خود زدی، با گذشت زمان همانند چرخ طالیقون به شدت و فشار بیشتری میچرخد و تاثیر آن افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: اگر خواستههای او از ذهنش خارج نشود، همچنان که از نعمتهای طبیعت لذت میبرد، بدین معناست که نمیتواند از خواستههای خود راحتی بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر با احتیاط و تدبیر عمل کنی، زمین را همچون زرهی از آهن در برابر خطرات محافظت میکنی و اگر با اراده و عزم راسخ به جلو بروی، میتوانی در دل آسمان موفقیت را به دست آوری.
هوش مصنوعی: آسمان نمیتواند به اندازهی زیبایی ماه، از زربفت زمین بپوشد و زمین نیز نمیتواند رنگ سبز خضر (گياه شفا بخش) را از زیبایی آسمان بگیرد.
هوش مصنوعی: در نامهای که به انسان نوشته شده، تو هستی که در زمان سلامت باقی خواهی ماند.
هوش مصنوعی: برادران تو به خاطر تو توانستهاند و در پیروزی به حدی رسیدهاند که مانند موسی و هارون، به یکدیگر کمک میکنند.
هوش مصنوعی: محبت و توجه تو در اینجا مانند هشت باغ بهشت است، اما دشمنی و کینهات باعث تلخی و دشواری در عشق میشود.
هوش مصنوعی: آسمان کسی مانند تو را به دنیا نمیآورد و زمانه نیز انسانی مانند تو به وجود نمیآورد.
هوش مصنوعی: همیشه هنگامی که ماه در آسمان است، با ورود سایه زمین به زیر آن، طلوع و غروب خورشید به شکلی متفاوت احساس میشود.
هوش مصنوعی: در باغ، با هدف زیباتر شدن، نارنجی از برگهای درختان بهسرعت بهسوی آسمان میرود و تماشایی میشود.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر آرزوی عذاب و رنج برای دشمن است. گویا شاعر آرزو دارد که دشمنش به شدت آسیب ببیند و تمام بدنش از زخم و جراحت پر شود، یا این که به نوعی به عذاب دچار شود که با طاعون شناخته میشود. در واقع، حس تنفر و خشم نسبت به دشمن در این ابیات به وضوح مشهود است.
هوش مصنوعی: در اثر الهام، بدون احساس تو، راه گلهای پربرکت بسته است و بدون سخن، به نعمتها دسترسی نیست.
هوش مصنوعی: بهشت و جایی که مردم به آنجا رو میآورند، امن و آرام است و پر از زیباییها و نعمتهاست. در این مکان، شراب ناب و ثروتهای فراوان وجود دارد.
هوش مصنوعی: هزار سال جشن نوروز را به خاطر وجود تو خوشحال و شادی افزودهای، و این جشنها و سالها برای تو گرامی داشته شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتی که سجده برد پیش او مه گردون
به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون
بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول
بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون
اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب
[...]
چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی
بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی
ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون
چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو
[...]
شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون
به روزگار شه نیکبخت روزافزون
شه زمانه ملکشاه کافرید خدای
همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون
به طلعتش همه ساله منورست زمین
[...]
چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب
صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون
جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند
[...]
زهی محل رفیعت ز حد و هم بیرون
نهاده گوشه مسند بر اوج نه گردون
امام مشرق و اقضی القضاه روی زمین
که مثل تو ننماید سپهر آینه گون
خرد نداند گفتن مناقب تو که چند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.