ای روی تو عید عالم جان
خلقی ز تو روزه دار حرمان
خون ریختن اختیار کرده
بر کیش غم تو، عید قربان
تا گشته قلندران راهت
فرمان سپهر را بفرمان
از زلف تو عقل، بر عقابین
وز چهره ی تو، بصر بزندان
در ملک تو عدل، کند چنگل
در دور تو فتنه تیز دندان
بی طره ی عارضت خرد را
کافر شده عالمی، در ایمان
بر دوش فکنده لام خلقت
از روی تو کفر نو مسلمان
در عشق رکاب خوبی تو
مه لاغری بلای نقصان
بوسیست بصد هزار عالم
ارزان، نه که رایگان ارزان
کوی از همه نیکوان عالم
بربوده تو همچو کوی چوگان
یک گل ز عذار تو بسخره
بر گلشن هشت خلد خندان
کوی مستمعی که شد غم من
چون خوبی تو هزار چندان
گه گاه بعقد زلف جان را
بگشای ز تخته بند ارکان
ما را نگشاد نیم غمزه
از دستخوش وجود بستان
آسایش خلق را به عیدی
برخیز و رکاب را به جنبان
به نشین بوثاق و عالمی را
بر آتش انتظار بنشان
تا مهر پیاده گردد از چرخ
شبدیز بعیدگاه پروان
عید خود و خلق کن خجسته
بر طلعت خسرو قهستان
شاهی که بر ارغنون مدحش
در رقص خوش است وقت دوران
در کیسه کون کرده اسبش
سرمایه کیمیای امکان
در چشم جهان غبار خیلش
همزانوی توتیای احسان
اسرار سپهر هفت پوشش
بر عرصه گه سخاش عریان
میدان مدیح اوست بالله
هرجا که سخن نمود، جولان
با طبع سخیش عرصه کون
چون چشم بخیل تنگ میدان
ای نام فضایل تو بوده
برنامه ی کاینات عنوان
جنت ز کف تو دست بر گوت
دوزخ ز تف تو داغ بر ران
اشخاص تو در ولات توفیق
سرهنگ تو در انات خذلان
رایت همه کون را بیک قرص
کرده است چو آفتاب مهمان
خفته است ز موج خیر فامت
زان بر سر گژروی است سرطان
باغ طربت چو شاخ طوبی
آزاد ز برگ ریز اخزان
نزدیک وفاق تو ولی را
تا حشر اساس عمر عمران
وز سیل خلاف تو عدو را
تا گور بنای لهو ویران
بر شاخ لطافت تو یک سیب
در جیب نهاده صد سپاهان
وز چرخ کفایت تو یک مهر
در ذیل گرفته صد خراسان
جز کین تو نیست شهره ی عام
زی مصطبه ی هوای شیطان
جز مهر تو نیست حاجب خاص
در بارگه رضای یزدان
آنرا که ستانه ی تو بالین
یک درد به از هزار درمان
وآنجا که عنایت تو مسند
یک مورچه به، زصد سلیمان
در باغ ولات بهر پر چین
می، خار کشد به پشت رضوان
خنده زده بر فلک چو خورشید
قهر تو که نیست مرد میدان
بگریسته بر زمانه چون میغ
کین تو که نیست خرد خفتان
از افسر عصمت تو عاطل
یک شاه نه در سراچه ی جان
وز داغ مروت تو آزاد
یک طفل، نه در مشیمه کان
ای فیض کف تو نوش دارو
بیماری فاقه راست، هجران
بر در گهت از پی تقرب
ثور فلک است گاو قربان
گشته است حمل ز عشق خوانت
بر شعله ی آفتاب بریان
ماشاءالله بماند فکرم
در معرض این حدیث حیران
عیدی دگر است جز رخ شاه
در آینه یقین و امکان
کوته گردم که بیش از این نیست
میدان مجال و وهم انسان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عظمت و زیبایی یک شخص خاص، که به نظر میرسد خداوند یا پیامبر باشد، سخن میگوید. شاعر به توصیف ویژگیهای این شخص، مانند عشق، انصاف و جاذبههای او میپردازد و بیان میکند که چگونه وجود او بر جهان تأثیر میگذارد. او همچنین اشاره به قربانی کردن و عید قربان دارد و از عاشقانی که به دنبال او هستند سخن میگوید. این شعر به نوعی تجلیگاه حیرت و شگفتی شاعر نسبت به جایگاه و فضائل آن فرد محترم است و احساساتی همچون عشق، فراق و امید را در دل میپروراند. در نهایت، شاعر به تلاطم و ناپایداری این دنیا و جستجوی معنویت و حقیقت در آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای چهرهات موجب شادی و خوشحالی همه موجودات است و از توست که جانها در حال صبر و انتظارند.
هوش مصنوعی: در روز عید قربان، بر سر عشق و غم تو، تصمیم به ریختن خون گرفتهام.
هوش مصنوعی: زمانی که در مسیر دلسوختگان و آزادگان قرار گرفتی، به دست آوردن قدرتی از آسمان و فرمانروایی از آن را میتوانی احساس کنی.
هوش مصنوعی: موهای تو باعث فرار عقل و هوش میشود و چهرهات نظر و دید را به بند میکشد.
هوش مصنوعی: در سرزمین تو عدالت برقرار است، اما در اطراف تو فتنهای به شدت تهاجمی و خطرناک وجود دارد.
هوش مصنوعی: بدون موهای زیبای چهرهات، جهانیان دچار شک و تردید شدهاند و ایمان را از دست دادهاند.
هوش مصنوعی: بر دوش تو بار سنگین خلقت قرار گرفته است، و به همین خاطر کسی که قبلاً کافر بوده حالا به نو مسلمانی تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند زینتی است که زیبایی و لطافت تو را دوچندان میکند و در عین حال، نشاندهنده نقص و کمبودهایی نیز در دل دارد.
هوش مصنوعی: بوسهای که با صد هزار عالم برابر باشد، بهتر است از اینکه به طور رایگان و بیارزش باشد.
هوش مصنوعی: کوچهای که تو در آن زندگی میکنی، تمام نیکان عالم را به خود جذب کرده است، مانند میدان چوگان که بازیکنان ماهر گرد هم میآیند.
هوش مصنوعی: یک گل از زیبایی تو، بر باغ بهشت که پر از شادی است، میخندد و خود را مینماید.
هوش مصنوعی: در محلی که شنوندهای پیدا شد، غم من به خاطر زیبایی تو به اندازهای افزایش پیدا کرد که قابل شمارش نیست.
هوش مصنوعی: هر از گاهی با باز کردن گیسوان معشوق، جان را از قید و بندهای زندگی آزاد کن.
هوش مصنوعی: نیم غمزه تو از آنچه در دل دارم، مرا رها نکرد و به تاریکیهای دل روشنایی نیاورد.
هوش مصنوعی: برای رفاه و آسایش مردم، باید اقدام کنی و فعالیتی انجام دهی.
هوش مصنوعی: با دقت و توجه در مکانی نشسته و دیگران را در حال انتظار بر آتش نگرانی و امید قرار بده.
هوش مصنوعی: زمانی که نور خورشید از چرخ فلکی جنبهی ذاتی دور شود، مشخص است که فرشتگان به بیابان میافتند.
هوش مصنوعی: جشن و سروری را برای خود و مردم بر چهرهی پادشاه قهستان برپا کن.
هوش مصنوعی: پادشاهی که دیگران به خاطر او و تمجید از او در رقص و شادی هستند، در زمان خود به اوج قدرت و شکوه رسیده است.
هوش مصنوعی: اسبش را در کیسهاش سرمایهای از کیمیا قرار داده است که نمایانگر بُعد امکان و استعدادهاست.
هوش مصنوعی: در نگاه دنیا، کمتر کسی به خوبی تو دیده میشود و همچون دُرّ گرانبهایی هستی که در بستر محبت و لطف جا دارد.
هوش مصنوعی: رازهای آسمان هفتگانه به طور کامل بر زمین نمایان نیستند و در حقیقت، این حقایق در پس پردهای از پوششها پنهان ماندهاند.
هوش مصنوعی: هر جا که به ستایش او پرداخته میشود، همواره جا برای ابراز احساسات و بیان شگفتیهایش فراهم است.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که دنیا به اندازهای گسترده و بیحد و مرز است که نمیتوان آن را با نگاه محدود و خسیس محدود کرد. جهان با همه زیباییها و امکاناتش فراخ و وسیع است و تنها افرادی میتوانند از آن بهرهمند شوند که دیدگاه باز و سخاوتمندانهای داشته باشند.
هوش مصنوعی: ای نام تو، اصول و ویژگیهای خوب تو، اساس و برنامهی کل جهان است.
هوش مصنوعی: بهشت از دست تو خارج شده و به تو مرتبط نیست، و جهنم نیز به خاطر خشم و حرص تو بر بدنت آسیب وارد میکند.
هوش مصنوعی: افرادی که در سرزمین تو هستند، در توفیق و موفقیتهایشان با تو هستند، ولی در سختیها و ناکامیها به تو وابستهاند.
هوش مصنوعی: همه موجودات زیر آسمان را مانند یک قرص گرد به تصویر کشیده است، همانگونه که خورشید به سراغ مهمانان میآید.
هوش مصنوعی: موج خیر و خوبی به قدری در دل تو وجود دارد که باید مراقب باشی، زیرا در کنار آن، خطراتی نیز lurking وجود دارد که ممکن است به تو آسیب برساند.
هوش مصنوعی: باغ خوشبوی تو مانند درخت طوبیست که از ریختن برگهای خزان آزاد است.
هوش مصنوعی: به نزدیکی توافق تو، بر اساس عمر و آبادانی تا روز قیامت.
هوش مصنوعی: از طوفان ناهنجاریها و دشمنیهای تو، تا سر قبر دشمن، بنیاد شادیها و سرگرمیها ویران میشود.
هوش مصنوعی: بر شاخهی نازکی از لطافت تو، یک سیب قرار دارد که مانند گنجی ارزشمند برای سپاهیان بسیار به شمار میآید.
هوش مصنوعی: از آسمان، تو به اندازه یک مهر کوچک، نعمت و کفایت خود را دریافت کردهای که همانند صد خراسان ارزشمند است.
هوش مصنوعی: جز جنگ و عداوت تو، در این دنیا هیچ چیز دیگری معروف نیست؛ این را بر اساس هوای نفس و وسوسههای شیطانی میتوان گفت.
هوش مصنوعی: جز محبت تو هیچکس در درگاه رضای خداوند خاص نیست.
هوش مصنوعی: آن کسی که دلش به تو رنج میبرد، تحمل درد ناشی از عشق به تو برایش از هزار درمان بهتر است.
هوش مصنوعی: در جایی که لطف و توجه تو وجود دارد، حتی یک مورچه هم میتواند به عظمت صد سلیمان باشد.
هوش مصنوعی: در باغ وادی خوشی و لذت، درختانی میوهدار وجود دارد که به خاطر زیباییشان، درختان خار و خاری نیز در پشت درختان بهشتی موجودند.
هوش مصنوعی: خورشید با خنده بر آسمان درخشیده، اما تا وقتی که تو نیستی، هیچکس در میدان مبارزه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمان چون ابرها گریه میکند و میبارد، اما تو که در خواب غفلت هستی، درک درستی از وضعیت ندارید.
هوش مصنوعی: تو همانی هستی که مقام و ویژگیهای برجستهات، باعث میشود ارزش و عزتات بهدور از هر نقص و عیب باشد؛ حتی کسی که به عنوان یک شاه شناخته میشود، در کنار تو کم ارزش و بیمعنا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: از درد و رنج محبت تو، کودک بیگناهی که در رحم نیست، آزاد گشت.
هوش مصنوعی: ای فیض دستی که تو دارویی برای درد فقر و جدایی، به من عطا کن.
هوش مصنوعی: در آستانهات برای نزدیک شدن و تقرب، ثور به عنوان نمایندهای از سیارهها و نشانهها به قربانی برده میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق به تو، احساس من مانند شعلهای در برابر آفتاب به شدت داغ و سوزان شده است.
هوش مصنوعی: چه خوب است که فکر من در برابر این سخن حیرت زده باقی بماند.
هوش مصنوعی: هدیهای دیگر وجود ندارد جز تصویر چهره شاه که در آینه یقین و ممکنات نمایان است.
هوش مصنوعی: من در اینجا محدود هستم و تواناییام بیشتر از این نیست؛ اینجا جایی است که امکان و تصور انسان به پایان میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر جانور و نبات و ارکان
سالار که کردت ای سخندان؟
وز خاک سیه برون که آورد
این نعمت بیکران و الوان؟
خوانی است زمین پر ز نعمت
[...]
آبان روز است روز آبان
خرم گردان به آب رز جان
بنشین به نشاط و دوستان را
ای دوست به عز و ناز بنشان
تا باده خوریم و شاد باشیم
[...]
آدینه و صبح و عید قربان
فرخنده گشاد هر سه یزدان
بر ناصر دین و تاج ملت
شاه عجم و پناه ایران
سنجر که نهیب خنجر او
[...]
دین را حرمیست در خراسان
دشوار ترا به محشر آسان
از معجزههای شرع احمد
از حجتهای دین یزدان
همواره رهش مسیر حاجت
[...]
ای روی تو آفتاب تابان
بردی دل و نیست بر تو تاوان
تو آفت جانی و جهانی
نام تو نهادهاند جانان
چون عهد تو پشت من شکسته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.