آه گر می ز غمت عاشق غمناک نزد
که ز سوزش دگری جامه بتن چاک نزد
پر گرانجان مشو ایخواجه که روح الله هم
تا سبکروح نشد پای بر افلاک نزد
کشته صید گه عشق سرافراز نشد
تا سرش دست بر آن حلقه فتراک نزد
کس چراغی شب غم بر ره مجنون ننهاد
تا ز سوز دل خود شعله بخاشاک نزد
بی تو اهلی چو بسر خاک کند نیست عجب
عجب آنست که بر دیده چرا خاک نزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.