ترا صد خوبی و بر هر یکی صد دیده حیرانت
مرا یک جان و میخواهم شوم صد بار قربانت
قیامت در صباح حشر باشد وه چه حال است این
که در هر صبح برخیزد قیامت از گریبانت
به خونخواهی عنانت را که گیرد آفتاب من
عجب گر روز محشر هم رسد دستی به دامانت
که باشم من که در سر باشدم سودای وصل تو
سگ کویم سری دارم فدای پای دربانت
بود شیرینتر از جان تلخی مرگم دم مردن
اگر پیش نظر باشد مرا لبهای خندانت
سرم بادا فدای خاک پای شهسوار خود
مرا جانی بود آن هم فدای دردمندانت
به چشمت ای کمانابرو نگه گر میکند آهو
به هر مو میخورد خاری ز ناوکهای مژگانت
دل اهلی به نور عشق آبادان کن ای گردون
که خاک ره شمارد گنجهای ملک ویرانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمیقترین احساسات عاشقانه و فداکاری شاعر است. شاعر در این اشعار به معشوق خود اظهار عشق میکند و از تمایل خود برای فدا کردن جان و زندگیاش در راه محبت او صحبت میکند. او از زیباییهای معشوق، بهویژه لبخند و نگاهش، یاد میکند و زندگی را بدون حضور او تلخ میداند. همچنین، او پیوندی عمیق بین عشق و مرگ را به تصویر میکشد و به قدرت عشق برای روشنایی دلها اشاره میکند. در نهایت، شاعر از معشوق خواسته تا عشقش را به دلها ببخشد و حیات را در زیباییها و محبت او ببیند.
هوش مصنوعی: تو دارای صد خصلت نیکو هستی و هر یک از آنها را صد چشم مینگرد. برای من تنها یک جان هست و آرزو دارم بارها برای تو فدای شوم.
هوش مصنوعی: روز قیامت در صبح حشر خواهد بود و چه حال عجیبی است وقتی که در هر صبح، قیامت از گریبان تو برخیزد.
هوش مصنوعی: اگر روزی خورشید برای انتقام تو به کمک بیاید، تعجبی ندارد که حتی در روز قیامت هم دستی به دامانت برسد.
هوش مصنوعی: من کیستم که در فکر وصالت هستم؟ مانند سگی هستم که سر فرود آورده و جانم را برای پای دربان تو فدای میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که به مرگم نزدیک میشوم، اگر لبخند تو جلوی چشمانم باشد، تلخی مرگ برایم شیرینتر از جان خودم خواهد بود.
هوش مصنوعی: سرم را فدای خاک پای سردار خود میکنم، چون جانم هم برای کسانی که در درد و رنجند، قربانی خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای ابروانی که مثل کمان زیبایی، وقتی به چشمانت نگاه میکنم، همچون آهویی میشود که هر بار با موهایم تماس پیدا میکند، حس میکنم که خاری از تیرکهای مژههایت به جانم نشسته است.
هوش مصنوعی: دل انسان را با عشق زنده و شاداب کن، ای آسمان! زیرا که زمین، حتی خاکی که بر آن میگذرند، میتواند گنجهای ارزشمند سرزمین ویران تو را بشمارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سحرگه چون برانگیزد ز خواب آهنگ میدانت
بفال سعد بنماید قمر روی از گریبانت
دهان غنچه از شادی بماند باز اگر گویم
که با وی نسبتی دارد لب چون غنچه خندانت
بهر مجلس که بنشینی هزاران فتنه برخیزد
[...]
دل یوسف نژادان یوسف چاه زنخدانت
گریبان چاک می روید گل از شوق گریبانت
سپاه غمزه ات را در هزیمت فتح می باشد
شکست افتاد در دلها چو برگردید مژگانت
حریف دادخواهان نیستی بیداد کمتر کن
[...]
هوا را سرافرازی می دهد نخل خرامانت
تذروستان شود روی زمین از موج جولانت
ز حیرت سرگرانی کم نگه اما چه می دانی
که نرگسدان کند باغ نگه را چشم خندانت
جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتانت
چه سنگین بود یارب سایهی دیوار مژگانت
تحیر بر سراپای تو واکردهست آغوشی
که چون طاووس نتوان دید بیرونگلستانت
کدورت تا نچیند جوهر شمشیر استغنا
[...]
ننالم در قفس ای گل ز جور خار هجرانت
از آن نالم که نالد مرغ دیگر در گلستانت
جفا بس رحم کن بر این تن نازک مباد ای گل
برسم دادخواهان خاری آویزد به دامانت
درین وادی ز هر مشت گل آید بوی خون گویا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.