گنجور

 
اهلی شیرازی

عنان کار نه دردست مصلحت بین است

عنان بدست قضاده که مصلحت این است

به سر حسن تو ای مه نمیرسد همه کس

رخ تو آینه دیده خدا بین است

ز عارضت مژه خون فشان چه گل چیند

که ای چمن چو منش صدهزار گلچین است

بجان دوست که بهر تو دشمن خویشم

کمال دوستی و حد دشمنی این است

از آن دهان که بتنگ از حدیث تلخ آید؟

که تلخ گفتن او به ز جان شیرین است

نگاهدار دل ایشیخ دین پرست از عشق

که عشق روی بتان آفت دل و دین است

سگ در تو ز روز نخست شد اهلی

مرانش از در خود کاشنای دیرین است

 
sunny dark_mode