کار از دهان او همه دم بر مراد نیست
بر هیچ اعتبار و بهیچ اعتماد نیست
بازآ که غنچه وار دل تنگ بسته است
غیر از نسیم وصل تو هیچش گشاد نیست
جان حزین من که کسی یاد او نکرد
در ورطه غمی است که کس را بیاد نیست
تو جان عالمی نه پری و نه آدمی
آدم فرشته خوی و پری حور زاد نیست
ای چرخ کج نهاد بما راست چون شوی
جز کجروی چو هیچ ترا در نهاد نیست
اهلی بجور یار چو خود دل نهاده یی
بیداد او گرت بکشد جای داد نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وصلم میسر است ولی بر مراد نیست
بر دل نهم چه تهمت شادی که شاد نیست
غم میفروخت لیک به اندازه میفرست
یک دل درون سینه ما خود زیاد نیست
جایی هنوز نیست به ذوق دیار عشق
[...]
در کعبتین عشق تو نقش مراد نیست
وز ششدر غم تو امید گشاد نیست
در دشت شوق بس که به سر بردم، آن چنان
گم گشت نام من که مرا هم به یاد نیست
دادیم جان و دل ز خم زلف او نرست
[...]
در چار باغ دهر نسیم مراد نیست
از ششدر جهات، امید گشاد نیست
در راه ابر، تخم تمنا نکشته ام
کشت مرا ملاحظه از برق و باد نیست
آسودگی ز عمر سبکرو طمع مدار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.