بمردمی چو سگ یار کس بعالم نیست
کسی که نیست سگ کوی یار آدم نیست
گداختم ز تماشای روی او چکنم
نظاره رخ خورشید کار شبنم نیست
دوای زخم دلم جز لبش که میداند
که مرهم دل من با مسیح مریم نیست
گسستم از همه عالم بمهریار و چه سود
که سست عهد مرا عقد مهر محکم نیست
ز بسکه خون جهانی بریخت دوری او
کجاست کز غم هجرش فغان و ماتم نیست
در آفتاب رخش کم ز ذره یی اهلی است
ولی بمهر و محبت ز هیچکس کم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و دلتنگی اشاره دارد. شاعر احساس میکند که بدون محبوبش، هیچ حسی از ارزش و اهمیت ندارد و زندگی برایش بیمعناست. او به زیبایی و جاذبه محبوبش اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز نمیتواند درد دل او را درمان کند، جز لبان محبوبش. شاعر از بیوفایی و ناپایداری روابط دیگران گله میکند و به شدت از دوری محبوبش رنج میبرد. او میگوید که حتی در جلال و شکوه آفتاب، زیبایی محبوبش درخشندگی خاصی دارد که با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. در نهایت، عشق و محبت او به محبوبش از همه چیز بیشتر است.
هوش مصنوعی: در میان مردم، مانند وفاداری که سگ به صاحبش دارد، کسی نیست. در حقیقت، اگر کسی در زندگیاش یاری نداشته باشد، مانند سگی که در کوی یار نیست، او نیز هیچگونه ارزش و جایگاهی ندارد.
هوش مصنوعی: عاشق شدهام و نمیتوانم از دیدن چهره او چشم بردارم. نمیتوانم مانند شبنم به راحتی از زیبایی او بگذرم.
هوش مصنوعی: غیر از لبان او هیچ چیز نمیتواند درد دلم را التیام بخشد، چرا که مرهم دل من فقط به معجزهای که مریم مقدس برای مسیح به ارمغان آورد، شباهت دارد.
هوش مصنوعی: من از همهی دنیا به خاطر معشوقم جدا شدم، اما چه فایده که ارتباط من با او هم محکم نیست و این محبت به راحتی از بین میرود.
هوش مصنوعی: به خاطر انبوهی از خونهایی که برای او ریخته شده، دور او کجاست؟ آیا کسی هست که به خاطر غم جداییاش ناله و گریه نکند؟
هوش مصنوعی: رخسار او مانند ذرهای زیر آفتاب است و درخشش خاصی دارد، اما محبت و مهر او از هیچکس کمتر نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست
که می زند دم بیگانگی و همدم نیست
تو رخ نمودی و عشاق را وجود نماند
که پیش چشمه خورشید روز شبنم نیست
به زلف تو همه دلهای سرد راست گذر
[...]
اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست
مباد شاد، بدین غم، دلی که خرم نیست
همه جهان، به غمش خرمند و مسکین ما
کزان صنم به غمی، قانعیم و آن هم نیست
حسد برم که چرا دیگری خورد، غم تو
[...]
نگار من به سر عهد خویش محکم نیست
مرا به غیر غم دوست هیچ همدم نیست
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که در جهان بجز از باد صبح محرم نیست
بگو به یار که از غم به لب رسیدم جان
[...]
به اهل درد غمت هرچه می کند غم نیست
چرا که هیچ دلی بی غم تو خرّم نیست
از آن به کعبهٔ وصل تو ره ندارد جان
که غیر در حرم خاص دوست محرم نیست
اساس عهد و وفا با تو محکم است مرا
[...]
ز تنگدستی شکر، نی مرا غم نیست
که ناله های گلوسوز از شکر کم نیست
به مجلسی که در او داروگیر منعی است
اگر بهشت بود، دلنشین آدم نیست
ز چشم شور تماشاییان هراسانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.