کور شد از غم رقیب کان پری از بام ماست
کوری چشم رقیب روشنی چشم ماست
از همه عالم بود منزل من کوی دوست
منزل ازین خوبتر در همه عالم کجاست
بیهده تا کی زنم دست بسر از غمش
دست من از کار شد نوبت دست دعاست
یار طبیب دل است گر ز جفا سوخت دل
دست چو برهم نهد مرهم داغ جفاست
خاک رهی کش بود نقش قدمهای او
قبله اهل وفا کعبه اهل صفاست
لاله صفت کام ماست داغ جفا از حبیب
چشم و دل بوالهوس بر گل باغ وفاست
کوهکن از هجریار گر کند افغان رواست
کوه بنالد ز هجر، هجر بلای خداست
از آن شاه حسن پادشه وقت شد
ظل همایون دوست سایه فر هماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به غم ناشی از دوری و جدایی معشوق میپردازد. شاعر از کوری دل خود به خاطر عشق و رقیب سخن میگوید و بیان میکند که همهجا و حتی در سختیها، تنها به یاد معشوق میباشد. او از درد و رنج ناشی از جدایی رنج میبرد و دعا میکند تا به محبوبش برسد. شاعر به زیبایی عشق اشاره کرده و عشق را به عنوان مرهم دل میداند. در نهایت، شاعر از حسن و زیبایی معشوق سخن میگوید و او را پادشاه دلها مینامد.
هوش مصنوعی: از شدت غم و ناراحتی به خاطر رقابت و دشمنی، او چنان نابینا شده است که نمیتواند ببیند که آن پری (معشوق) که از بام ما رفته، حقیقتاً چقدر برای ما روشنایی و زیبایی به ارمغان آورده است. در واقع، کوری چشم رقیب باعث روشنایی و شادابی چشم ما میشود.
هوش مصنوعی: از تمام دنیا، خانه من در کوی دوست است و در بین همه جاها، هیچ مکانی بهتر از اینجا نمیتوان یافت.
هوش مصنوعی: دیگر تا کی باید به خاطر غمش خود را ناراحت کنم؟ اکنون دیگر توانم تمام شده و تنها وقت آن رسیده که دعا کنم.
هوش مصنوعی: دوست مانند پزشک است برای دل، اگر دل به خاطر ناراحتیها بسوزد، وقتی که او دست خود را بر زخم جفای زندگی نهد، مرهمی بر آن درد میگذارد.
هوش مصنوعی: زمین راه او، نشانه قدمهای اوست و برای وفاداران، محل عبادت و قبلهای همچون کعبه است.
هوش مصنوعی: مشکلاتی که از سوی محبوب به ما وارد میشود، مانند داغی بر قلب و دل ماست، در حالی که نعمتهای زیبایی را مانند گلها در باغ وفا داریم.
هوش مصنوعی: اگر کوهکن به خاطر دوری از هجریار فریاد کند، این کارش صحیح است، زیرا کوه به خاطر جدایی ناله میکند و جدایی، عذاب الهی است.
هوش مصنوعی: از آن پادشاه خوب صورت، زمانی رسید که سایهی خوشبختی دوست، بر سر مردم پاشیده شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
سرو بلندم تو را راست نشانی دهم
راستتر از سروقد نیست نشانی راست
هست گواه قمر چستی و خوبی و فر
[...]
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
[...]
در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست
نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست
بر سر آب حیات خیمه زده جان ما
این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست
بر در بیگانگان هرزه چرا میرویم
[...]
قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست
ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست
عقل تبّرا کند از دل دنیاپرست
دل نبود گر نرفت بر روش عقل راست
دنیی و دین پیش ما هست مثال دو رعد
[...]
این همه پروانهها، سوخته از چپ و راست
شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟
شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟
وین همه آشوب چه؟ گر ملک از شهر ماست
چون نپسندد جفا نرگس سرمست یار؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.