گرچه در غارت جان است دو چشم سیهت
سر آن چشم سیه گردم و روی چو مهت
حاجت صور و دم عیسی مریم نبود
مرده را زنده کند بار دگر یک نگهت
تویی آن ماه که خورشید بود بنده تو
بلکه خواهد که شود سایه صفت خاک رهت
بکه نالیم ز بیداد تو؟ کز سایه حسن
حلق در گوش بود چون مه نو پادشهت
طعنه بر ما چه زنی ای ملک از عرش، بترس
تا نه از زهره جبینی فکند دل به چهت
اهلی از خاک در دوست مشو دور که تو
بنده پیری و جز دوست که دارد نگهت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز آن را که سیه گشت ز چشم سیهت
روشنی نیست جز از پرتو روی چو مهت
ز یکی جان بستاند به یکی جان بخشد
جان من این چه اثرهاست که دارد نگهت؟
عجبی نیست اگر صید حرم را ز حرم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.