لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
اهلی شیرازی

بنمای آتشین رخ و مست شراب شو

ماییم و پاره جگری گو کباب شو

برخیز اگر هوای صبوحیست ایگلت

حاجت بصبح نیست تو خود آفتاب شو

خود را مده بخواب که دارم حکایتی

بشنو فسانه من و آنگه بخواب شو

یکباره عاشق از در خود همچو سگ مران

گاهی بلطف کوش و گهی بر عتاب شو

یا چشمه حیات بپوش ای خضر ز خلق

یا دستگیر تشنه بیک جرعه آب شو

کشتی باده کشتی نوحست پیش ما

گو سیل غم ببار و جهان گو خراب شو

تا کی عذاب دوزخ هجران کشد کسی

اهلی ببر ز خویش و خلاص از عذاب شو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قدسی مشهدی

مردم ز تیرگی، نفسی بی‌نقاب شو

روزم سیاه شد، مدد آفتاب شو

بی فیض شعله، قرب خرابات مشکل است

خواهی رسی به مجلس مستان، کباب شو

تعمیر این خرابه، شگون نیست بر کسی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه