از کفر و دین بری شده ام از برای تو
دنیا و آخرت همه کردم فدای تو
خواهم که خواب مرگ نبندد دو دیده ام
چندانکه چشم خود نگرم زیر پای تو
از خود تهیست لیک چو پر میکند نگه
حیرت برم ز صورت چین در سرای تو
دریوزه نمک ز تو شیرین لبان کنند
ای خسروان ملک ملاحت گدای تو
دانست کز کجاست مرا گریه های زار
در خنده هرکه دید لب جانفزای تو
ای آفتاب همدم هر تیره دل مشو
عیسی دمی است در خور نور و صفای تو
شد حلقه سگان درش جای راستان
اهلی برو که نیست درین حلقه جای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عمیقترین احساسات خود نسبت به معشوق صحبت میکند و نشان میدهد که همه چیز را برای او فدای کرده است. او تمنای نگاه و حضور معشوق را دارد و از خواب مرگ و بیحسی میترسد. در توصیف زیبایی و جذابیت معشوق، حیرت و شگفتی خود را ابراز میکند و به عشق و علاقه عمیق خود اشاره میکند. همچنین، احساس میکند که در جمعیتی که به معشوق خدمت میکنند، جایی ندارد و تنها جاذبه معشوق او را تحت تاثیر قرار داده است. این شعر بیانگر خلوص و شدت عشق شاعر به معشوق است.
هوش مصنوعی: من از هر دو دینی که وجود دارد، دور شدهام و همه چیز، چه در زندگی دنیوی و چه در زندگی پس از مرگ، را به خاطر تو فدای میکنم.
هوش مصنوعی: من میخواهم چشمانم به خواب مرگ نرود، تا زمانی که بتوانم تو را زیر پای خود ببینم.
هوش مصنوعی: این شخص درون خود تهی شده است، اما وقتی به چهره تو نگاه میکند، احساس شگفتی و حیرت میکند و از زیباییات مسحور میشود.
هوش مصنوعی: بندگان خوب و بزرگوار، به خاطر زیبایی و شیرینی لبان تو، حتی کسانی که از تو درخواست کمک میکنند، خوشحال و راضی خواهند بود.
هوش مصنوعی: او میدانست که من از کجا به خاطر آه و نالههایم میگریم؛ هرکسی که لبخند زیبای تو را میبیند.
هوش مصنوعی: ای آفتاب، همسفر با هر دلی که غمگین است، نباش. چرا که لحظهای که به نور و پاکی تو نیاز دارند، تنها یک لحظه از زندگی عیسی (نجاتدهنده) است.
هوش مصنوعی: حلقهای از سگها دور این مکان ایجاد شده است؛ ای انسان شایسته، به اینجا نیا، زیرا جای تو در این حلقه نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو
کبکان شدند بسته به دام بلای تو
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه
روشن کنند دیده به عز لقای تو
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای اختران چرخ همه خاک پای تو
هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه
دارند روشنی و بلندی ز رای تو
جز کردگار عالم و سلطان روزگار
[...]
ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو
منشیندا کسی بجز از تو بجای تو
بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب
بادا ببحر لهو طرب آشنای تو
بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین
[...]
ای فخر روزگار من اندر ثنای تو
با دست عمر آنکه نجوید رضای تو
دارنده جهانی و جان آفرین خلق
منت بود که جان بدهند از برای تو
هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای
[...]
ای بر میان چرخ کمر از وفای تو
وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
آراستست خطبه بفرخنده نام تو
وافروختست سکه بفر و بهای تو
انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.