گنجور

 
اهلی شیرازی

این چه روح افزا شراب و این چه سیمین ساغرست

چشمه خضرست یا آیینه اسکندرست

جوهر روح است یا گیتی نما بگداختند

شیره جان است در وی یا می جان پرورست

نقش خط گرد لبش دل میبرد از دست خلق

همچو آن خطی که بر گرد دهان دلبرست

بر سواد دیده دارد چون سواد نام شاه

از سواد دیده روشندلان روشن ترست

گرچه جام می نماید در کف شاه از صفا

گر بمعنی بنگری جام شراب کوثرست

تا دم محشر تهی یارب مباد این جام می

ازدم شاهی که ساغر بخش روز محشرست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

عید همچون حاجیان نوروز را پیش اندرست

اینت نوروزی که عیدش حاجب و خدمتگرست

عید اگرنوروز را خدمت کند بس کار نیست

چاکر نوروز را چون عید سیصد چاکرست

عید را زینت ز مال وملک درویشان بود

[...]

وطواط

صابر، ای چون صبر ذات تو گزیده نزد عقل

تا نپنداری که در هجرت دل من صابرست

هست چندان آرزوی تو مرا ، کز وصف آن

هم کتابت عاجزست و هم عبارت قاصرست

عقل من مغلوب و شوق طلعت تو غالبست

[...]

انوری

دوش خوابی دیده‌ام گو نیک دیدی نیک باد

خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست

خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی

سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست

ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
سعدی

پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیردست

دوستدارش روز سختی دشمن زورآورست

با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین

زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست

ابن یمین

بر سپهر حسن رویش آفتابی دیگرست

لیکن از شعر سیاهش سایبانی دیگرست

زینت خوبان بگاه جلوه از زیور بود

روی شهر آرای تو زیب و بهای زیورست

گفتم آرم در دهن ناگه لبت خندید و گفت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه