بر سپهر حسن رویش آفتابی دیگرست
لیکن از شعر سیاهش سایبانی دیگرست
زینت خوبان بگاه جلوه از زیور بود
روی شهر آرای تو زیب و بهای زیورست
گفتم آرم در دهن ناگه لبت خندید و گفت
ز آن نمیترسی که بگدازد نه آخر شکرست
با خرد گفتم که زیر سایه زلفش رخ است
گفت میگویند اما آفتابی دیگرست
درد عشقش چون نهان دارم که بر رویم ز اشک
شرح آنرا خوش خطی از سیم بر سطح زرست
بس که هست ابن یمین را آرزوی وصل او
یک سخن کز روی معنی گنجهای گوهرست
استعارت کرد از درگاه شاهنشاه و گفت
باز اندر دل تمنای وصال دلبرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند و او را مظهر زیبایی مینامد. او به تفاوت زیبایی ظاهری و باطنی اشاره میکند و میگوید که گرچه معشوقش زیباست، اما عشق و درد ناشی از آن چیزی عمیقتر و ارزشمندتر است. همچنین، شاعر از آرزوهای خود برای وصال معشوق صحبت میکند و این ارتباط را به عنوان گنجینهای با ارزش توصیف میکند. در نهایت، استفاده از استعارههایی به درگاه شاهنشاه نشاندهنده امید و تمنا برای رسیدن به عشق و وصال است.
هوش مصنوعی: روی زیبای او مانند خورشیدی در آسمان میدرخشد، اما شعر تیرهاش مانند سایبانی بر آن نور میافکند.
هوش مصنوعی: زیبایی خوبان در هنگام نمایان شدن، ناشی از زیورآلات است، اما زیبایی و ارزش جلوهگری تو از این زیورآلات بیشتر است.
هوش مصنوعی: به کسی گفتم که به عشق و محبت خود بپردازد و در دلش شوقی باشد، ناگهان او لبخند زد و گفت که آیا از شیرینی این عشق نگران نیستی که ممکن است از بین برود؟ ولی در نهایت این عشق، شیرینی خاص خود را دارد و ارزشش را دارد.
هوش مصنوعی: با عقل و درایت به من گفتند که صورت زیبایش در زیر سایه زلفش است، اما او تأکید کرد که زیبایی دیگری نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: درد عشق او را در دل پنهان دارم، چرا که وقتی دربارهاش میگویم، اشکهایم به زیبایی بر روی طلا نقش میبندند.
هوش مصنوعی: ابن یمین بسیار آرزومند وصل معشوق خود است، به گونهای که سخنی از او میتواند به عمق معنا و ارزشهای گرانبها اشاره کند.
هوش مصنوعی: او از درگاه پادشاه استمداد کرد و گفت که هنوز در دل آرزوی دیدار معشوقش را دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عید همچون حاجیان نوروز را پیش اندرست
اینت نوروزی که عیدش حاجب و خدمتگرست
عید اگرنوروز را خدمت کند بس کار نیست
چاکر نوروز را چون عید سیصد چاکرست
عید را زینت ز مال وملک درویشان بود
[...]
صابر، ای چون صبر ذات تو گزیده نزد عقل
تا نپنداری که در هجرت دل من صابرست
هست چندان آرزوی تو مرا ، کز وصف آن
هم کتابت عاجزست و هم عبارت قاصرست
عقل من مغلوب و شوق طلعت تو غالبست
[...]
دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد
خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست
خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی
سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست
ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی
[...]
پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیردست
دوستدارش روز سختی دشمن زورآورست
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین
زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست
چیست آن برگی که شاخ دانش از وی بی برست
مهره عقل از وجودش دائم اندر ششدرست
کیمیا خوانندش آنها کز خرد بیگانه اند
راست میگویند ز آنکه چهره هاشان چون زرست
قاصد خون دل است و ناقض نور بصر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.