تا آتش خور تافته برج سرطان را
همچون شرر آتش زده ذرات جهان را
خورشید جهان سوخت مگر کآتش دوزخ
از چشمه خورشید برون کرده زبان را
شد فاخته سوخته خاکستر و آن هم
زان مانده که نبود حرکت باد وزان را
روغن شده یکسر عرق و شمع صفت زان
خط خط بدن از آبله نازکبدنان را
آتش ز هوا بارد از آن بر سر آتش
باران شرر آمد همگی ابر دخان را
در راه هوا همچو شب از تابش خورشید
آتش زده دود نفس سوختگان را
چون برق بجز در جگر چاک نیابند
آبی که حرارت بنشاند عطشان را
از زحمت خورشید بشب گر دهدش دست
تا حشر زمین بند کند پای زمان را
از بس که بخارات زمین آمده در جوش
کف آمده چون دیگ به لب آب روان را
پروانهصفت تابش شمع فلکش سوخت
مرغی که هوس کرد طریق طیران را
از گرمی خور دست چنارست گشاده
کز حق طلبد سایه خورشید جهان را
عیسی زمان میر عفیف الحق والدین
کز لطف سخن آب دهد گلشن جان را
آن عقل مجسم که کند غیبنمایی
آیینهرخسار یقین کرده گمان را
نقاش خیالش به سر خانه ادراک
نادیده کشد صورت اسرار نهان را
گر شرح دهد راز نهان هاتف غیبش
گوید که چه حاجت به بیان آیت عیان را
چون کرده بیان قصه جانبخشی عیسی
از معجز عیسی گذرانیده بیان را
لطف ازلی یافته بحر نعمش ز آن
ملحق به محیط ابدی کرده کران را
از نافه مشکین نقط خط گذرانده
ز آهوی ختایی قلم مشکفشان را
ای کز شرف جد خود آن خاتم مرسل
مرسل کنی از خاتم خود مهر و نشان را
گر کوه شود حلم تواش باز نیابد
در دل به گه زلزله رنج خفقان را
در روی گل زرد کند چون گل رعنا
سعی تو به گل گو نه مبدل یرقان را
گر باد صبا همنفس لطف تو گردد
فیروزی نوروز دهد فصل خزان را
گر منهی ضبط تو نبندد نسق کار
پوشد ز رخ سود کشان چشم زیان را
چون گوشه نشین غیر رک و پوست نماند
گر خشم تو مالد به غضب گوش کمان را
گر گفت حسودت که بود مثل تو مشنو
کز تاب و تب آرد به زبان این هذیان را
بخت تو جوان و خردت پیر بود زان
سر بر خط رای تو بود پیر و جوان را
ابر کرمت دیخت گهر بر زبر هم
چندانکه به خروار رسد کاهکشان را
چون حاتم طی راست ضمان دامن لطفت
گیرند غریمان بدل خصم ضمان را
خادم کند از خوان عطای تو به تعظیم
آرایش خوان دگران ریزش خوان را
خلق تو برد وحشت طبع و عجبی نیست
با مردم اگر انس دهد شیر ژیان را
اکنون که فلک حلقهبهگوشم شد ازین مدح
خواهم غزلی خواند جودر گوش کن آن را
ای پسته ز شور نمکت پستهدهان را
دل بهر تو بریان شده صد پسته دهان را
شد چشم شهیدان تو در کاسه سر خشک
زان رشک که کردی نظری لالهستان را
ای مرهم دل چند گشاید پی تیرت
زخم دل من دیده خونابهچکان را
خواهم که نظاره کنم از عکس تو ای شوخ
چشم دگر آیینه چشم دگران را
جان نیست گرامی به تو گر بر نفشانم
ترسم که تحمل نکنی بار گران را
من پیش تو لب بسته و دل باز گشاده
از سینه چاکم در فریاد و فغان را
وقت است که فریاد کنم از تو و سازم
فریادرس خود ملک امن و امان را
ای مرتبهدان بکر حدیثم همه سحرست
وین سحر حلال است چو تو مرتبهدان را
با سیرت و شان تو کم است این صفت اما
کم وصف توان کرد چنین سیرت و شان را
اکنون که جوان شد ز جمال تو جهان کاج
جان باز دهند انوری سوختهجان را
تا عالم پیر از تو جوان بیند و گوید
باز این چه جوانی و جمالست جهان را
آن یوسف عهد آمد و در وصف زلیخاست
این حال که نو گشت زمین و زمان را
این شعر نکو میوه باغ دل من شد
زین میوه نکوتر نبود باغ جهان را
طوطیصفتم فاختهخوان، تا تو بخوانی
این طوطی شیریننفس فاختهخوان را
بر خط غلامی چونی کلک تو دادیم
اهلی ز میان دل و جان بسته دهان را
پرورده خوان تو شد و جز لب خوانت
انگشت گزیدست گزید ار لب نان را
در مدح تو چون دست برآوردهام اکنون
خواهم به دعا دست برآرم همگان را
یارب که چو خورشید بمانی که دوام است
در سایهٔ لطف تو جهان گذران را
چندانت بقا باد که صد دور نماید
کیوان که به سی سال سرآرد دوران را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف وضعیتی بحرانی و آتشین میپردازد که در آن خورشید و آتش دوزخ به هم پیوند خوردهاند. هر ذرهای از جهان تحت تأثیر آتش و گرما قرار گرفته و اشیا و موجودات طبیعی به سیاهی و خاکستر بدل شدهاند. در این وضعیت، پروانهها و پرندگان به سبب گرمای شدید طعمه میشوند و آب به بخار تبدیل میگردد. شاعر به عظمت و ویژگیهای خاص خداوند و یا مقامی بزرگ اشاره میکند و در عین حال از وجود انسانهای عادی و تضاد بین آنها و معصومیت موجودات سخن میگوید. در پایان، شاعر آرزو میکند که سایه لطف و رحمت پروردگار بر جهانیان بماند و از این رو، دعا برای بقای مهر و محبت الهی را به جا میآورد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید به برج سرطان برسد، مانند شعلههای آتش، ذرات جهان را روشن و درخشان خواهد کرد.
هوش مصنوعی: خورشید جهان از شدت نور و گرما به قدری میدرخشد که گویی آتش دوزخ را نیز با شعلههای خود به چالش میکشد و زبان را از سخن گفتن باز میدارد.
هوش مصنوعی: فاخته سوخته و خاکستر شده، و دلیل آن هم این است که نسیم نمیوزد و حرکتی در هوا نیست.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و لطافت بدن افرادی اشاره دارد که دچار آبله شدهاند. شاعر با توصیف بدن این افراد به شمع، نشان میدهد که آنها چقدر زیبایی خیرهکنندهای دارند، حتی اگر به دلیل بیماری لکههایی بر پوستشان باشد. در واقع، زیبایی و نازکبدنی آنها را با روغن و نور شمع مقایسه میکند.
هوش مصنوعی: از آتش در هوا، شعلههایی بهوجود میآید و بر سر آتش، باران جرقهها نازل میشود و تمام ابرها را دود میپوشاند.
هوش مصنوعی: در مسیر هوا، مانند شبی که درخشش خورشید آتش به پا کرده، دودی از نفس سوختگان به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی که حسرت و دردی در دل باشد، مانند آبی که حرارت را خاموش کند، نمیتواند به جز با یک نشانه شدید از بیرون، آرامش پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر خورشید برای شب زحمت بکشد و دستش را به سویش دراز کند، زمین را به گونهای محکم خواهد کرد که زمان را متوقف سازد.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت گرما و بخارهای حاصل از زمین، سطح آب مانند یک دیگ در حال جوش به کف آمده است.
هوش مصنوعی: پروانهای که به نور شمعی میگرود، در حال سوختن است، و آن پرندهای که آرزوی پرواز را در دل دارد، نتوانسته به بلندی پرواز برسد.
هوش مصنوعی: درخت چناری که از گرمای خورشید شکایت میکند، به دنبال سایهای است که از حق و حقیقت برمیخیزد و نور زندگی را برای جهان به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: عیسی زمان، یعنی شخصیتی شگفتانگیز و معصوم، به عنوان منبعی از محبت و حقیقت شناخته میشود. او با کلام دلنشین و شیرین خود، جانها را سیراب کرده و زندگی و نشاط را به آنها هدیه میدهد. این فرد با سخنانش به انسانها آرامش و زندگی دوباره میبخشد.
هوش مصنوعی: عقلی که به صورت عینی تجلی یافته و میتواند آینده را پیشبینی کند، به چهرهی روشنی که دارد، باورها و گمانها را محقق میسازد.
هوش مصنوعی: خالق خیال او در دنیای فهم، تصاویری از رازهای پنهان را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اگر هاتف غیبی راز پنهان را توضیح دهد، به او میگوید که نیازی به بیان نشانههای واضح و روشن نیست.
هوش مصنوعی: وقتی داستان نجاتدهندگی عیسی را بیان میکند، دیگر نیازی به گفتن معجزات او نیست.
هوش مصنوعی: خداوند متعال، با لطف بیپایانش، دریا را از نعمتهای خود پر کرده است و به همین دلیل، مرزها و ساحلهای آن به محیط ابدی وصل شدهاند.
هوش مصنوعی: از مشک خوشبو و خوش عطر، قلمی مینویسد که نشانههایی از زیبایی و شگفتی دارد، مانند خطی که از روی آهوهای صحرایی میگذرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر شرافت نیاکانت، میتوانی نشان و مهر خاتم پیامبران را از خاتم خود برسانی.
هوش مصنوعی: اگر صبر و تحمل تو به حدی برسد که مانند کوه مستحکم شود، باز هم در هنگام زلزله، نمیتواند رنج و فشار ناشی از آن را از دلش بزداید.
هوش مصنوعی: با دقت و تلاش، سعی کن که زیبایی و طراوت را حفظ کنی و از زردی و پژمردگی دوری کنی. تلاش در جهت تبدیل شرایط نامناسب به وضعیت بهتر، نشان از امید و سرزندگی است.
هوش مصنوعی: اگر باد صبا به نیکی و مهربانی تو بپردازد، فرخنده و شیرین است و حتی فصل خزان را نیز به عید نوروز بدل میکند.
هوش مصنوعی: اگر توانایی کنترل تو مانع از انجام کارها شود، پردهای بر چهره میافتابد که چشمهای سود و زیان را از هم جدا میکند.
هوش مصنوعی: اگر در گوشهنشینی و دوری از مردم به خشم خود بپردازی، هیچ چیز جز عذاب و درد باقی نخواهد ماند. حتی گوش و شنیدن را هم از دست خواهی داد، گویی که به کمان غمگین و عصبانیت تبدیل شدهای.
هوش مصنوعی: اگر حسودان به تو گفتند که شبیه تو وجود ندارد، به حرفشان گوش نده؛ زیرا آنها از حسادت و آشفتگی خود، چنین سخنانی را بر زبان میآرند.
هوش مصنوعی: سرنوشت تو جوان و خرد و عقل تو پیر بوده است؛ بنابراین، حکمت و تصمیمات تو از سن و تجربهی تو نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: ابر رحمت تو، همچون دانههای گوهری است که بر روی زمین میبارد، به اندازهای که به مقدار کاه برساند.
هوش مصنوعی: اگر مانند حاتم طایی با دست باز و سخاوت رفتار کنی، در آن صورت دشمنان نیز با محبت و بزرگواری با تو رفتار خواهند کرد و قول و قرارها را زیر پا نمیگذارند.
هوش مصنوعی: خادم به خاطر مهربانی و عطای تو، سفرهای را ترتیب میدهد که با احترام و احترام به دیگران، سفرههایشان را هم تحت تأثیر قرار دهد و زیبایی آنها را بیش از پیش نمایان کند.
هوش مصنوعی: خلق تو باعث میشود که دیگران از طبیعت و شگفتیهای تو بترسند و این جای تعجبی ندارد. اگر که شیر ژیان با مردم دوستی کند، این مسألهای عادی خواهد بود.
هوش مصنوعی: اکنون که تقدیر مرا در دست گرفته، میخواهم شعری بگویم و تو به دقت به آن گوش بده.
هوش مصنوعی: ای پسته، به خاطر شور نمکت، دلهای زیادی برای تو تنگ شده و برای تو عاشق شدهاند.
هوش مصنوعی: چشمهای شهیدان به خاطر اینکه تو با نگاهی به گلزار لالهها، آنها را به حسرت انداختی، در کاسه سرشان خشک شده است.
هوش مصنوعی: ای دلیری که میتوانی زخمهای دل را درمان کنی، آیا میتوانی درد و رنج من را کاهش دهی، وقتی که من همچون چشمی که خون اشک میریزد، در عذاب و رنج هستم؟
هوش مصنوعی: میخواهم فقط به تماشای چهره تو بپردازم، ای دختر خوشنگاه، و دیگران را در آینه فراموش کنم.
هوش مصنوعی: من ارزش وجودیام را به تو تقدیم نمیکنم، زیرا نگران هستم که نتوانی سنگینی این محبت را تحمل کنی.
هوش مصنوعی: من در حضور تو سکوتی را انتخاب کردهام، اما در درونم احساسات و عشق فراوانی دارم. قلبم با شور و شوق در حال فریاد زدن است و درد و احساسات عمیق خود را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده که از تو کمک بخواهند و درخواست یاری کنم تا امنیت و آرامش را برقرار کنی.
هوش مصنوعی: ای کسی که به مرتبههای بالا آگاهی، همهی کلمات من دارای جادو و سحر هستند و این سحر برای تو که صاحب مرتبه و دانش هستی، حلال و مجاز است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ویژگیهای تو بسیار بزرگ و admirable است، اما توصیف کامل این ویژگیها کار دشواری است.
هوش مصنوعی: حالا که به زیبایی تو دنیا جوان شده، بگذار زندگی دوبارهای به روح خسته من بدهد.
هوش مصنوعی: به گونهای زندگی کن که حتی پیرترین افراد هم تو را جوان و پرجاذبه ببینند و به شگفتی بگویند که این چه جوانی و زیبایی در جهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: یوسف محبوبی که در زمان خود بینظیر بود به دنیا بازگشته و حالا زمین و زمان به خاطر او دچار تغییر و تحول شدهاند.
هوش مصنوعی: این شعر زیبا مانند میوهای از درخت دل من است و از این میوه زیباتر در هیچ باغی در جهان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو مانند طوطی هستی که آوازها را میخواند، تا زمانی که تو شروع به خواندن کنی، این طوطی شیرینصوت نیز آواز فاخته را سر میدهد.
هوش مصنوعی: بر روی کاغذی که متعلق به یک غلام است، نوشتهای از تو داریم. عشق و علاقه را از اعماق دل و جانم گرفته و دهانم را بسته است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شخصی که در حال صحبت است، مثل کسی است که در آغاز کار به طلب چیزی میپردازد، اما به جای آنکه بر سر سفره منافع و خیرات نشسته باشد، فقط به یاد و خیال آن چیز است و گویی حاکی از حسرت و کمبود است. این شخص به جای لذت بردن از نعمتها، تنها به اشاره به وجود آنها بسنده کرده و در نهایت از آنها نیز محروم مانده است.
هوش مصنوعی: من حالا که در مدح تو سخن گفتهام، میخواهم با دعاهایم همه را به سوی تو دعوت کنم.
هوش مصنوعی: خداوندا، ای که مانند خورشید همیشه روشنایی و ماندگاری، در زیر سایهٔ محبت تو، زندگی این جهان گذرا ادامه مییابد.
هوش مصنوعی: امیدوارم که مدت زیادی دوام بیاری، چون در یک صد دور، سی سال از عمرت میگذره.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را
از گفتن ناخوب نگهدار زبان را
گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز
تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را
گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟
[...]
ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را
ایزد به تو دادهست زمین را و زمان را
بردار تو از روی زمین قیصر و خان را
یک شاه بسنده بود این مایه جهان را
آسان گذران کار جهان گذران را
زیرا که جهان خواند خردمند جهان را
پیراسته می دار به هر نیکی تن را
آراسته می خواه به هر پاکی جان را
میدان طمع جمله فرازست و نشیب است
[...]
نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را
ایام جوانی است زمین را و زمان را
هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک
چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا
گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ
[...]
آراست جهاندار دگرباره جهان را
چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را
فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد
خورشید بپیمود مسیر دوران را
ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.