چو شاه دانا دارد وزیر دانشمند
سر ستاره و ماه آیدش بخم کمند
چو طغرلیست ملک، کش وزیر بال و پرست
همی بپرداز این پر بر آسمان بلند
من اینکلام بتحقیق و تجربت رانم
وگر نداری باور بتاج شه سوگند
که چار چیز ملک را بملک چیره کند
همش بدارد دور از هزار گونه گزند
یکی سخاوت طبع و دوم اصالت رای
سوم عدالت و چهارم وزیر دانشمند
ز فرشاه جوان ای درخت ملک ببال
بروی صدر اجل ایعروس بخت بخند
چنین وزیر بگیتی نیامدست کز او
دل رعیت شاد است و جان شه خرسند
نه با ملکشه بود اینچنین نظام الملک
نه یافت محمود این فرز خواجه میمند
جهانیان همه فرزند و پادشه پدر است
اتابک راد استاد اینهمه فرزند
زمانه پند نیوشد ز رای فرخ وی
چنانکه شاگرد از اوستاد گیرد پند
خدای داند کز بهر راحت دل شه
ز راحت تن و ترویح روح دل برکند
از آن زمان که قضا فلک امن و راحت را
بچار موجه طوفان و اضطراب افکند
خدایگان پی اصلاح کار ملک شتافت
اگرچه داشت دلی از غم زمانه نژند
در این حوادث هفتاد و اند روز بود
که دیده بسته ز دیدار خانه و فرزند
همی نگشتی آسایشش بدل مطلوب
همی نبودی آرامشش بطبع پسند
شکست قلبش با راحت و فرح پیمان
گسست جانش از لذت و طرب پیوند
گرفت حنظل در ساغرش مقام شکر
نمود خارا در بسترش بسان پرند
گهی ز لعل گهربار در غلطان بیخت
گهی ز خامه بکافور مشک بپراکند
ز باژو ساو بکاهید و در مقابل آن
دل رعیت با مهر شهریار آکند
چنان ز لوح جهان شست نقش فکرت بد
که شست آیت فرقان صحیفه پازند
ز عزم او بخروشند روزگار و قدر
ز حلم او بستوهند قارن و الوند
سزد که بر رخش از بهر دفع عین کمال
ز مهر سوزد در مجمر سپهر سپند
مآثرش همه الحق چو معجزاتستی
ولیک رایش مر، وحی را بود مانند
خدایگانا صیدی چو من ذلیل و زبون
کجا رود که نیفتد ترا بخم کمند
بر آستانت مانند خاک پست شدم
بدام امید که گردم قرین بخت بلند
بنعمت تو که از خدمتت نپوشم چشم
ورم ببری با تیغ تیز بند از بند
الا چو از پی خرداد ماه تیر آید
چنانکه از پی بهمن همی بود اسفند
ستاره سجده کند مر ترا بخاک قدم
هلال بوسه زند مر ترا بنعل سمند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره اهمیت وجود یک وزیر دانشمند و دانا برای یک پادشاه است. شاعر به ویژگیهای یک حاکم خوب اشاره میکند که باید سخاوت، اصالت، عدالت و داشتن وزیری عالم را در خود داشته باشد. او بر این باور است که یک وزیر آگاه به رفاه و آسایش رعیت اهمیت میدهد و از این طریق، دل شاه را شاد میکند. شاعر در ادامه به حوادث و چالشهای زمانه اشاره میکند که این وزیر دلسوز با تلاش و تدبیر خود به اصلاح امور پرداخته است. او میگوید که کارهای خوب وزیر همچون معجزه است و خواهان این است که در سایه لطف و علم او، خوشی و سعادت به جامعه بازگردد. در نهایت، شاعر از مقام وزیر و تاثیری که بر ممالک دارد، با ستایش یاد میکند و به او ادای احترام میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که یک شاه خردمند وزیر دانایی داشته باشد، به راحتی میتواند به اهداف بلند و بزرگ خود دست یابد.
هوش مصنوعی: زمانی که ملک به مانند عقابی قدرتمند باشد، وزیرش همواره در تلاش است که او را به اوج آسمان ببرد و بر تواناییهای او بیفزاید.
هوش مصنوعی: من این سخن را به یقین و تجربه خود میگویم و اگر به آن ایمان نداری، به تاج شاه سوگند میزنم.
هوش مصنوعی: چهار چیز است که میتواند سلطنت را به قدرت برساند و از آسیبهای گوناگون دور نگهدارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به چهار ویژگی مهم اشاره شده است: اول، روح سخاوت و generosity فرد، دوم، اصالت و اصولی بودن او، سوم، داشتن حس عدالت و انصاف، و چهارم، وجود یک مشاور با دانش و آگاهی بالا.
هوش مصنوعی: از جوانی و شادابی خود بهره ببر و مانند درختی باش که در کنار سرنوشت بزرگ و خوشبختی میروید و میخندد.
هوش مصنوعی: هیچ وزیری در دنیا پیدا نشده که هم دل مردم را شاد کند و هم جان پادشاه را خرسند سازد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که نه تنها لایق بودن و ویژگیهای خاص داشتن باعث ایجاد نظام و سلطنت میشود بلکه باید شرایط و محیط نیز نقش داشته باشند. همچنین اشاره شده که محمود، به عنوان سلطانی بزرگ، به آسانی نمیتواند به اهدافش برسد چنانچه شرایط مساعد نباشد. این معنا نشان میدهد که در دنیای سیاست و حکومت، عوامل زیادی دخیل هستند و تنها شایستگی فردی کافی نیست.
هوش مصنوعی: تمامی مردم جهان به نوعی فرزند و نسل پادشاه بزرگ هستند و استاد این فرزندان، اتابک راد است.
هوش مصنوعی: زمانه به حرفهای حکیمانه و خوب گوش نمیدهد، درست مانند این که شاگرد از استاد خود یاد نمیگیرد.
هوش مصنوعی: خداوند میداند که برای آرامش دل، پادشاه از آسایش بدن و راحتی روح خود میگذرد.
هوش مصنوعی: از آن زمان که سرنوشت و تقدیر، آرامش را به طوفان و بیقراری تبدیل کرد.
هوش مصنوعی: خداوندگار برای بهبود امور کشور به تلاش افتاد، هرچند دلش از غم و اندوه دوران به درد آمده بود.
هوش مصنوعی: در این ماجراها، بیش از هفتاد روز گذشت که چشمانم از دیدن خانه و فرزندانم بسته مانده بود.
هوش مصنوعی: تو همواره در جستجوی آرامش او بودی، اما هیچگاه نتوانستی او را به آسایش برسانی و آرامش طبع او را به دست آوری.
هوش مصنوعی: دل او از خوشحالی و آرامش جدا شد و روحش از لذت و شادی بینصیب ماند.
هوش مصنوعی: حنظل در ظرفش جای شکر را گرفت و خارا در بسترش مانند پرندهای شد.
هوش مصنوعی: گاهی از لعل گرانبهایش قطرهای میریزد و گاهی از قلمش بوی خوش عطر مشک را در فضا پخش میکند.
هوش مصنوعی: از مالیاتها کم کنید و به جای آن دلهای مردم را با محبت و مهربانی پادشاه پر کنید.
هوش مصنوعی: به گونهای که اندیشهام از دنیای مادی پاک و منقوش شد، آیات قرآن نیز در صحیفههای آسمانی به وضوح نمایان گردید.
هوش مصنوعی: به خاطر اراده او، روزگار به جنب و جوش میآید و از آرامش و حلم او، قارن و الوند (دو کوه مشهور) به ستوه میآیند.
هوش مصنوعی: شایسته است که برای حفظ زیبایی و کمال، از شعله عشق در آسمان به او به خوبی توجه شود.
هوش مصنوعی: تمامی آثار او الحق مانند معجزات است، اما رای او همچون وحی است.
هوش مصنوعی: خدایا، من مانند یک شکار شده و زبون، کجا میتوانم بروم که در دام تو گرفتار نشوم؟
هوش مصنوعی: در برابر درگاه تو، همچون خاک فروتن شدم، به امید آن که روزی همسفر بختی بلند و نیکو شوم.
هوش مصنوعی: به خاطر لطف تو، هرگز از خدمت به تو چشم نمیپوشم، حتی اگر با تیغ تیز، بندهای مرا پاره کنی.
هوش مصنوعی: به دنبال خرداد ماه، تیرماه که به آن میرسد مانند آن است که پس از بهمن، اسفند میآید.
هوش مصنوعی: ستارهها به خاطر تو به خاک پای تو سجده میکنند و هلال ماه به پای تو بوسه میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جز آن که مستی عشقست هیچ مستی نیست
همین بلات بس است، ای به هر بلا خرسند
خیال رزم تو گر در دل عدو گردد
ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند
ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز
[...]
بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند
لبانت سوده عقیق و رخانت ساده پرند
پرند لاله فروش و عقیق لؤلؤ پوش
کمان غالیه توز و کمند مشگین بند
شکفته نرکس داری بزیر خم کمان
[...]
شب ارتوانی بیدار باش روزی چند
مدار خرد که ماهی بزرگ سایه فکند
چو آفتاب بسی سر بر آسمان سودی
چو سایه باش فتاده بسجده دریکچند
کنون کشند عفاریت دیو را در قید
[...]
در این دو پهنه که میدان ادهم است و سمند
خیال همچو توئی در نیاورد بکمند
لطیفه ایست نهادت ز شهر بیرنگی
چه جای عرصه جولان ادهم است و سمند
در آن جهان که جلال تو آشیان بنهاد
[...]
به ذات خویش اگر چند مرد نیک بود
و لیک صحبت بد نیک را تباه کند
چنانکه مازوکز وی سپید گردد پوست
چو جفت زاج شود عالمی سیاه گند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.