ما پای در گل از دل دیوانهٔ خودیم
ما غرق خون ز چشم سیه خانهٔ خودیم
گلخن نمود بر سرما اشک ما خراب
پیوسته خود خراب کن خانهٔ خودیم
خون جگر خوریم و نگیریم می ز کس
یعنی همیشه مست ز پیمانهٔ خودیم
عمری گذشت و شکوه زلفش نشد تمام
در حیرت از درازی افسانهٔ خودیم
عاشق تو را که بیند از آشناییست
ما ای حسن به هرزه نه بیگانهٔ خودیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تنها نشین گوشهٔ غمخانهٔ خودیم
گنج غمیم و در دل ویرانهٔ خودیم
لب تر نکرده ایم ز جام و سبوی کس
جاوید مست جرعه و پیمانهٔ خودیم
با غم نشسته ایم به تدبیر عقل خویش
[...]
ما تازه روی چون صدف از دانه خودیم
خرسند از محیط به پیمانه خودیم
چون غنچه روی دل به خود آورده ایم ما
برگ نشاط گوشه میخانه خودیم
ما را غریبی از وطن خود نمی برد
[...]
مجنون دشت گریه مستانه خودیم
آزاد کرده دل دیوانه خودیم
آیینه خاطریم ز تأثیر عشق پاک
جویای وصل روی تو در خانه خودیم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.