گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

ما پای در گل از دل دیوانهٔ خودیم

ما غرق خون ز چشم سیه خانهٔ خودیم

گلخن نمود بر سرما اشک ما خراب

پیوسته خود خراب کن خانهٔ خودیم

خون جگر خوریم و نگیریم می ز کس

یعنی همیشه مست ز پیمانهٔ خودیم

عمری گذشت و شکوه زلفش نشد تمام

در حیرت از درازی افسانهٔ خودیم

عاشق تو را که بیند از آشنایی‌ست

ما ای حسن به هرزه نه بیگانهٔ خودیم