گنجور

 
عرفی

تنها نشین گوشهٔ غمخانهٔ خودیم

گنج غمیم و در دل ویرانهٔ خودیم

لب تر نکرده ایم ز جام و سبوی کس

جاوید مست جرعه و پیمانهٔ خودیم

با غم نشسته ایم به تدبیر عقل خویش

ما آشنا به دشمن و بیگانهٔ خودیم

بس در گشوده ایم، چه دشمن، چه دوست را

ما قفل بی گشاد در خانهٔ خودیم

شیرین نکرده ایم لب از گفت و گوی کس

لب ها به زهر شستهٔ افسانهٔ خودیم

گاهی فریب توبه و گاهی فساد زرق

بازیچهٔ طبیعت طفلانهٔ خودیم

غیرت روا نداشت که برقع برافکنیم

تا جمله بنگرند که جانانهٔ خودیم

عرفی برو، تهیهٔ افسون مکن که ما

صید فریب دام خود و دانهٔ خودیم

 
 
 
صائب تبریزی

ما تازه روی چون صدف از دانه خودیم

خرسند از محیط به پیمانه خودیم

چون غنچه روی دل به خود آورده ایم ما

برگ نشاط گوشه میخانه خودیم

ما را غریبی از وطن خود نمی برد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
ابوالحسن فراهانی

ما پای در گل از دل دیوانهٔ خودیم

ما غرق خون ز چشم سیه خانهٔ خودیم

گلخن نمود بر سرما اشک ما خراب

پیوسته خود خراب کن خانهٔ خودیم

خون جگر خوریم و نگیریم می ز کس

[...]

اسیر شهرستانی

مجنون دشت گریه مستانه خودیم

آزاد کرده دل دیوانه خودیم

آیینه خاطریم ز تأثیر عشق پاک

جویای وصل روی تو در خانه خودیم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه