گنجور

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

صدرا دیشب به باغ نواب شدم

امروز به حضرتت شرفیاب شدم

آن باغ چو روی ناکسان آب نداشت

از خجلت بی‌آبی او آب شدم

قاآنی
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱

 

گاهی هوس‌ بادهٔ رنگین دارم

گاه آرزوی وصل نگارین دارم

گه سبحه به دست و گاه زنار به دوش

یارب چه کسم کیم چه آیین دارم

قاآنی
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

بگذار که خویش را به خواری بکشم

مپسند که بار شرمساری بکشم

چون دوست به مرگ من به هر حال خوشست

من نیز به مرگ خود به هر حال خوشم

قاآنی
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳

 

تا دست ارادت به تو دادست دلم

دامان طرب زکف نهادست دلم

ره یافته در زلف دلاویز کجت

القصه به راه کج فتادست دلم

قاآنی
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴

 

بگذارکه تا می خورم و مست شوم

چون مست شوم به عشق پابست شوم

پابست شوم به کلی از دست شوم

از دست شوم نیست شوم هست شوم

قاآنی
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵

 

تاکی غم زید و گه غم عمرو خوریم

آن به که به جای غم ز خم خمر خوریم

خوش باش به نیش‌ و نوش کز نخل حیات

فرضست که گه خار و گهی تمر خوریم

قاآنی
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶

 

شوخی که بیاض گردن روشن او

آغشته به صندل شده پیرامن او

صبحست  به سرخی شفق آلوده

یا خون خلایقست در گردن او

قاآنی
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷

 

تو مردمک چشم من مهجوری

زان با همه نزدیکیت از من دوری

نی نی غلطم تو جان شیرین منی

زان با منی و ز چشم من مستوری

قاآنی
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

 

نه باده نه جام باده ماند باقی

نه ساده نه نام ساده ماند باقی

ما زادهٔ مام روزگاریم ولی

نه زاده نه مام‌زاده ماند باقی

قاآنی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode